نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 19, 2024

دوتا بچه خوشگل، جنگ اسراییل و ایران!



خبر گزاری های بزرگ دنیا، (فرانسه، آمریکا، انگلیس، آلمان، ایتالیا، و چین، همچنین ایران و بسیاری از کشوهای عربی و آمریکای جنوبی، و . . . )، با من تماس گرفتند و نظر مرا در باره جنگ اسراییل و ایران خواستند.
من گفتم: چی گویم که ناگفتن ام بهتر است، زبان در دهان بند تنبان سر است.از من آدم حسابی تر گیر نیاوردین.نظر نوری زاده و مهمانان اش را بخواهید.
روایت است: دوتا بچه خوشگل ( Two beautiful boys) با هم کشتی می گرفتند. یک جاهله که تماشا می کرد، گفت: هرکدوم تون برنده شدین، یک . . . به من بدین.
این بچه خوشگل ها اسراییل و فلسطین و ایران و اوکرایین هستند، و جاهل ها دولت های غرب
با آغاز حمله اسراییل به فلسطین، به ویژه پرتاب چند صد موشک از ایران به اسراییل، و پیش از آن حمله روسیه به اوکرایین، کارخانه های اسلحه سازی غرب (آمریکا، کانادا، فرانسه، آلمان ، ایتالیا، بلژیک، چکی ، مجارستان، هلند، استرالیا، برزیل، اسپانیا و . . .) آغاز ساختن به اسلحه کردند. و هزارن کارگر استخدام. و از طرف دیگر، سهام شرکت های اسلحه سازی بالا رفت، و صاحب سهام سود فراونی بردند. به بیضه اسب دونکیشوت که هزاران نفر کشته و زخمی شوند، خرابی به بار آورند، خرابی ها را همین شرکت های بزرگ باید باز سازی می کنند. زهر طرف کشته شود، به نفع این هاست.
رییس جمهور اوکرایین «زلنسکی» صدایش در آمده و می گوید: چرا به اسراییل اسلحه ضد موشک می دین، به ما نمی دین، مگه مال ما استخون داره.
پاسخ غرب: اسراییل جیگرمونه!
1 اردیبهشت 1403 ـــ 19 آوریل 2024 ــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 7, 2024

من گوشم !



داستان کوتاه:من گوش ام، به بزرگی گوش پیل. تنها یک گوشم، گوش دیگری ندارم که از یکی بشنوم، و از دیگری به در کنم.
می شنوم، داوری نمی کنم، پند نمی دهم. گوینده احتیاج به پند من ندارد، تنها محتاج گوش شنوایی است، محتاج همدردی است. زمانی که زن یا مردی از غم و دردش می گوید، می گوید، می گوید، احساس آرمش می کند، مهم نیست! که بی خبر است از رنح من، غم خوار می خواهد.
گاهی کسانی از درد خود می گویند، آرزو می کنم دروغ باشد.
گاهی مردی از همسرش می گوید که بدون او هیچ ام، هر چه داریم از اوست. چگونه پا به پای من کار کرد، علاوه بر آن تربیت فرزندان مان. از شنیدن چنین سخنانی شادم.
بارها پیش آمده که زنی از مهربانی و کار زیاد همسرش، و از اینکه یکبار هم نشده به مسافرت یا خانه دوستان بدون من برود. از شنیدن چنین سخنانی نیز شادم.
در خانه من بروی جوانان باز است. چنان می آیند که گویی خانه پدرشان می روند. من حق ندارم از جایم بلند شوم. خوراک شان را می اورند، یا در خانه من می پزند، می خوریم وظرف ها را می شورند وآشپز خانه را تمیز می کنند و می روند. گاهی هم با شوخی خنده سر به سر من می گذارند.
و من، با دلی غمگین جای شان خالی می بینم، ولی در دلم جای دارند.
16 فروردین 1403 ــ 4 ــ آوریل 2024 ـــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 5, 2024

جاندار کثیفی به نام«من»!


«من» چه جاندار کثیفی است. همزاد گرک و روباه است. زیاده خواهی ( طمع) او اندازه ندارد. زمانی که گرگ به گله می زند، تا آنجا که می تواند گلوی گوسپندان را می درد، کشت و کشتار می کند. از هر گوسپندی تکه ای می کند.
روباه زمانی که به مرغ دانی می رود، تمام مرغ، خروس ها، اردک و غاز ها را خفه می کند.از هر کدام تکه ای می کند.
هر موجود زنده ای یک «من» است. در این اندیشه است که هر چه بیشتر عمر کند، بیشتر بخورد، تا آنجا که زورش می رسد، با جنس مخالف نزدیکی کند. زمانی که پیر شد و در یک نبرد از رقیب جوان شکست خورد، دیگر درندگان به او حمله می کنند، به ناچار از گله جدا می شود و در تنهایی می میرد و خوراگ درندگان دیگرمی شود.
دیدم! خروس پیر را مرغ و خروس ها جوان آنقدر برا سرش می کوبند، تا بمیرد. همچنین مرغابی، و . . .

اما این «منِ» «انسان» حیوان ناطق «سخن گو» با سخن اش هزاران انسان های دیگر را فریب می دهد، قربانی می کند، برای راضی کردن طمع اش. برای هر چه بیشتر داشتن، از هیج ستمی حتا به نزدیکان خود داری نمی کند. چندی را مزدور و چاپلوس خود می کند، بدون این مزدوران او هیچ است، خود پرست، خود خواه، خود بزرگ بین می شود، در فساد غوطه می خورد، برای ادامه زندگی ننگین اش ادعای خدایی، پیغمبری، رهبری و پادشاهی می کند، دنیا را به آتش می کشد، نابود می کند، جان میلیون ها  انسان ها برایش بی ارزش است، تنها برای راضی کرد طمع خود.
نگران من نباشید: به به نگویید، خیال نکنید که با این اندیشه های ناب ام انسان برجسته هستم که پند می دهم و انتقاد می کنم، تنها زورم نرسیده و نمی رسد، وگرنه من هم یک «منِ کثیف» هستم.
مولانا: عاشقی به در خانه معشوق رفت و در را کوبید. معشوق پرسید که هستی؟ عاشق پاسخ داد من. معشوق گفت: هر زمان که تو شدی بیا.
دریغا! در این دنیا تویی نمی بینم!
16 فرودین 1403 ــ 4 آوریل 2024 ــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 3, 2024

دیر و زود کردن!



طنز کوتاه: سال گذشته نخستین روزهای خرداد ماه، دوستی به من سال نو را شاد باش گفت.پاسخ دادم: *دیر شده، بیش از دوماه از نوروز گذشته، گفت: دیر کردن بهتر از هرگز نکردن است.
در همان سال گذشته، در آخرین روز بهمن ماه به او نوروز، را شادباش گفتم. پاسخ داد هنوز یک ماه مانده به سال نو! گفتم: زود کردن بهتراز دیر کردن است.
* دیریا زود کردن یعنی کاری را دیر یا زود انجام دادن. هر کاری را باید در زمان مخصوصی انجام داد. در بعضی از کارها یک دقیقه دیر کردن سبب پشیمانی است.
برداشت بد نکنید

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 28, 2024

زیارتگه موشان و . . .!

مار پیری، نالان و خیزان، آرام، به زیر صخره ای کنار لانه مورچگان خزید و مورچه هارا یکی پس از دیگری بلعید، وغمگین به یاد آورد روران جوانی که چشم در چشم آهو می انداخت، آهو ترسان لرزان سحر می شد، ز جای نمی جنبید، او به دورش می پیچید خفه اش می کرد وآهو را آرام، آرام می بلعید. اشک در دیده، شکایت از سرنوشت که از آهو خوری به مرچه خوری افتاده.

مار پیر با لبخندی یاد آورد، موش ها، سنجاب ها و خر گوش هایی که بلعیده.
یکباره ز ترس لرزه بر اندامش افتاد! با یاد آورد فرارش به سورخی از چنگال و منقار عقابی .

مار پیر با طعم تلخ مورچه در آن صخره به دیار ابدی پیوست. بر روی آن صخر، مقبره ای بزرگ با کنبد طلایی بنا کردند. روباه پیری متولی این حرم شد. این بار مورچه ها مار می خوردند.
موشان، سنجابان و خرگوشان به زیارت حرم مار می رفتند، از او برای درمان «درمان درماندگی شان» شفا می طلبیدند، و نا دانسته در دام روباه پیر می افتادند و خوراک او می شدند.
آهوان غمگین از ابلهی موشان، سنجابان و خرگوشان به این صحنه نطاره می کردند.
9 فرودین 1403 ـــ 28 مارس 2024 ـــ اردوخانی ـــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 24, 2024

*خدا نا باوران !

در این چند دهه پس از انقلاب اسلامی، بیش از صد گروه آمدند و رفتند، بیشتر آنها از من خواستند که من هم به آنها بپیوندم. من پاسخ دادم، خودم یک گروه خرم،هیچ خری به گروه خرهای دیگر نمی پیوندد. کاری نداریم که گاهی بدترین ناسزاها را راونه من کردند.
یکی ازنخستین گروه ها، گروه «خدا ناباروان» بود که با خدا ناباروی مدعی روشنفکری شدند، بدترین ناسزاها را به خدا و امامان می گفتند. ( کاری به این نداریم که وقتی شما به کسی ناسزا می گویید، یعنی وجودش را قبول دارید)
رهبر گروه خدا ناباوران آقای «آریا پرست» (قربانعلی سابق) ساکن لندن بود، نمی دانم از چه کسی یاد گرفته بود: و شما در هر موردی( حتا قرمه سبزی می گفتید، اومرتب می گفت: خدا را ما ساختیم، و به گفته مارکس تریاک مذهب ملت هاست. (پی بردید که ایشان مارکسیست بوده)

از بخت بد، زد و «آریا پرست» روشنفکرمارکسیست، به علت زیاد روی صندلی سفت نشستن و زیاد پلو خوردن«بواسیر» گرفت. ولی زمانی که دکتر به او گفت، مهم نیست، با یک عمل کوچک جراحی مشکل شما آسان می شود، افتاد مشکل ها! «آریا پرست» که اگر خاری به دستش می رفت و یک قطره خون میامد، از ترس می لرزید و گریه می کرد، بنا براین از خیر عمل جراحی گذشت و دارویی در (غرب خاک) بر سر برای درمان درداش پیدا نکرد، ناچاربه داروهای سنتی گیاهی روی آرود. چاره نشد که هیچ، بد بدتر هم شد، پشکل ماچه الاغ و شاش شتر هم درمان نکرد.
روشنفکر مارکسیت ما مجبور شد پوشاک بپوشد، و همسر گرامی اش تو سرش می زد و می گفت:خاک بر سرت، با وجود پوشاک، من باید هر روز زیر شلواری خونی تورو بشورم!
القرض، چون روشنفکر خدا نا باور ما از همه جا نا امید شد، مانند «جلال ال احمد» پس از نا امیدی ازغرب، دست به دامن خدا شد و مکه رفت، سنگ به شطان زد و گفت: خدایا من رو ببخش، شیطان مرا گول زد، من جد اندر جدم تو را می پرستیدند، خودم هم نفهمیدم غلطی کردم. خدا اورا نبخشید. و دردش درمان نشد.
آن جناب دست به دامان تمام امامان و امامزاده شد، مقبره امام و امازاده ای نبود که زیارت نکرده باشد، تا بلکه واسطه شوند و خدا او را ببخشد و درد بی درمان اش را درمان کند.
نمی خواهم شما را بیشتر شکنجه اتان بدهیم و اشک بریزید، پس از مدت کوتاهی با کفن خونی از دنیا رفت.
*مارتین لوتر مسیحیان از اسرات کلیسای رو نجات داد.کانت، شوپنهاور، دکارت، و بسیاری دیگر از روشنفکران غرب خدا ناباور نبودند.
5 فروردین 1403 ــ 24 مارس 2024 ــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 23, 2024

کره خر ابلق (ابلک)

میان دیوانگی و ابلهی سرگردانم، گاهی این ام، گاهی آن. چون نیک میاندیشم هر دو.
برای نوشتن، هجو لحظه ای به سرم می آید و بدون اینکه نیک در باره اش بیاندیشم می نویسم.
( هجو بیشتر در باره شخص خاصی است، تاریخ مصرف دارد،پس از برکناری او از مسند، یا مرگ او ارزشی ندارد، مانند آنچه در باره دولت مردان ایران، اصلاح طلبان ملی مذهبی ها، و . . .نوشته ام)
برای نوشتن یک طنز چند روزی در باره آن می اندیشم، چند بار آن را می خوانم، می ونویسم، برای نوشتن اش زمان زیادی به کار نمی برم .
اما برای نوشتن یک داستان ماه ها در درون با خود کلنجار می روم سپس می نویسم. واژها را جا به جا می کنم، جمله ای را از بین می برم، با جمله دیگر جایگزین می کنم، زمانی که آن را در برابر دید همگانی می گذارم، در صفحه مجازی یا چاپ می کنم، پس از مدتی می خوانم، چندین عیب در آن می بینم، گویی خرم کره *ابلق زاییده. این کره من نه تنها سیاه و سپید است، بلکه هر تکه از تن اش یک رنگ است. یک گوشش سیاه، گوش دیگر زرد است، چهار تا پای او چهار رنگ دارد، پشت و شکم اش را گویی مرحومِ خدا بیامرز، روان شاد پیکاسو نقاشی کرده .
چندی از دوستان مهر می روزند و می خوانند و می پسندند. سپاس از این دوستان، اما من کره خر ابلق نمی خواستم، راست اش را بگویم: خودم هم نمی دانم کره خر چه رنگی می خواستم !؟
و، من هم شبیه کره خر ابلق ام هستم، هر تکه از لباسم یک رنگ است، و اندیشه هی ام رنگ وارنگ هستند.
*اسب سیاه سپید را ابلق می گویند، ممکن است، گاو و گوسپند، خر هم علاوه بر سیاه و سپید، زرد سیا، یا زرد سپید باشد. در سگ وگربه ها هم بدون شک دیده اید. ابلک فارسی است که کاف آن تبدیل به قاف عربی شده. ویکی پدیا.
4 فرودین 1403 ــ 23 مارس 2024 ـــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 20, 2024

وظیفه ملی !

من وظیفه ملی خود می دانم که در سال نو به دیدار چندی از هموطنانم بروم، هرچند آنها نخست روی خوش به من نشان نمی داند و پشت به من می کردند، و نمی خواستند با هیچ ایرانی تماس بگیرند، ولی با گذشت زمان، و شناخت بهتر و آشنایی بیشتر با من، و اینکه من زبان آنها را می فهم ام، مرا خری مانند از خود دانست اند.
امسال مانند هر سال با مقداری اسفناج و تره وجعفری و هویج، . . . به دیدار این دوستانم« خرهای وحشی ایرانی»

(گوره خر) در باغ اهل ( باغ وحش) «شهر کلن» (آلمان) رفتم.جای شما خالی ، از دیدن من چنان شاد شدند که بیا ببین. صدای عر و عرشان، عمو عمو گویان چنان بلند شد که همه جانداران باغ وحش یکباره به صدا در آمدند و فریاد عمو عمو زدند، من از این همه مهرشاان غرق شادی شدم. و به قفس یکی به یک شان رفتم و از آنها به خاطر این همه مهرشان سپاسگزاری کردم، و چندی شان را نوازش کردم، چندی از آنها هم دست و صورت مرا بوسیدند. ( لیس زدند)
از شما خواهش می کنم، به دیدارآنها بروید، شاید پس از مدتی آنها شما را یکی مانند خود «خر» بدانند، و برای تان عر عر کنند، و عمو صدای تان کنند .

https://ordoukhani.be/2017/12/08/%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d9%87%d9%85-%d9%85%d8%b1%d8%a7-%d8%b9%d9%85%d9%88-%d8%b5%d8%af%d8%a7-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af/

1 فروردین 1403 ــ 20 مارس 2024 ــ اردوخانی بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 17, 2024

بالای چشم بانوان ابرو نیست!

درست به یاد دارم: 10 ــ 12 ساله بودم. خانم «ش» ابروی دخترش «گ» هم سن من را می تراشید تا پر پشت شوند. مانند زنان دربارِ قاجاز، معروف به پاچه بزی.
اکنون ابرو کمانی رسم شده.

در آن زمان بانوان بادام را می سوزاندند تا کمی روغن پس بدهد، و با آن پشت چشم را سیاه می کردند، و همپنین خال پشت لب ( بادام را روی ذغال سرخ شده می سوزاندند، روی شمع دود می گیرد) اکنون سرمه چشم را می خرند، و مداد سیاه ویژه برای خال.
بانوان گرامی منِ مسکین را از همان 10 ــ 12 سالگی دیوانه آن چشم و ابرو کردید.
از آن چهره های گلگون تان، از آن لبان سرخ خندان تان چه بگویم که چه ها با من نکردید؟
با آن سینه ها جو لیمو، ( مثل هندوانه هم بود مهم نیست) با آن قد چو سرو( قد کوتاه هم بود، اشکالی ندارد) من را مرا شیدا و آواره کردید.
در دستان هایم بدترین ناسزاها به مردان از همه قماش گفته ام، هیچ مردی از من انتفاد نکرد که چرا به مردان توهین می کنی. نکند ما مردها بی غیرت شده ایم.
اما اگر از زنی کمترین انتقادی بکنم، و بگویم بالای آن چمشان زیبای خمارت ابروست، ده ها زن، و صدها مرد برای اینکه خود را پیش زنان عزیز کنند، با ناسزا فریاد می زند چگونه جرات می کنی به زن توهین کنی.
بانوان گرامی: منِ عاشق صفتِ جرات ندارم بگویم بالای چشمان زیبای شما ابروست، هر چند شیفته ودلبسته به آن ابرو و آن چشم ام.
27 اسفند 1402 ــ 17 مارس 2024 ــ اردوخانی ــ بلژیک

نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 15, 2024

حمله زنبوری جمهوری اسلامی به آمریکا !

دیشب ساعت 23 و 30 دقیقه به وقت اروپا سرگرم تماشای مسلبقه تنیس در یکی از ایا لت های آمریکا بودم که یکباره دیدم بی شمار زنبور درشت حمله کردند به مسابقه دهنده گان که بین یک اسپانیایی و یک آلمانی بود، و به تما شاچیان، به طوری که پس از چند لحظه مسابقه قطع شد، و همه فرار کردند و زمین مسابقه خالی شد.
باید توجه کنید که درمسابقه های مهم، مانند بسکت، فوتبال آمریایی، تنیس 40 کیلومتر اطراف
استادیوم با رادار و دوربین های اشعه قرمز سخت کنترل می شود، و هواپیماها حق ورود به محدوه را ندارند.

جهموری اسلامی با اگاهی به این موضوع که امکان حمله هوایی ندارد، و اف، بی ، آی، تمام کسانی که به محوطه وارد می شوند زیر نطر دارد، و با کمترین شکی بازرسی بدنی می شوند، چنین حمله برایش ممکن نیست، در زمانی دراز، به طور مخفی در آزمایش گاه های زیر زمینی در آمریکا میلیارد میلیارد زنبور پرورش داده، و دیشب در این مسابقه مهم که میلون ها تماشاچی داشت رها کرده.
شاید بپرسید چرا در اسراییل دست به چنین کاری نزد. دولت اسراییل با اگاهی به نقشه خطر ناک جمهوری اسلامی سال ها برای مبارزه با این برنامه، داروی سمی خطرناکی را روی زندانیان فلسطینی امتحان کرده، و با این سم دور تمام مرزهایش را سم پاشی کرده، و همچنین به ساکنین کلنی نزدیک فلسطین واکسن زده. جمهوری اسلامی با اگاهی به این کار اسراییل از حمله زنبوری به اسراییل خو داری کرده.
با شتاب نوشتن اشتبا های نوشتاری آن را ندیده بکیرید.

Older Posts »

دسته‌بندی