فرق سیاسی و سیاست مدار؟
اما اگر حزبی بگوید: ما 20 در صد حقو ق را اضافه می کنیم، برای تامین این بودجه 20 در صد مالیات ها را اضافه می کینیم، 4 ساعت در در هفته از ساعت های کارمندان و کار گرگران کم می کنیم، صنایع خصوصی را دولتی می کنیم، برای کم شدن بیکاران 300000 نفر در دولت استخدام می کنیم.
نوشته شده در منتشر نشده ها
منِ خر نمی فهم ام، خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید!
منِ خر نمی فهم ام، خوهش می کنم، مرا راهنمایی کنید!
باور کنید معنی بعضی حرف ها را نمی فهم ام. برای نمونه: 1ــ مرگ و میر. این میر به چه معنی است. در فرهنگ دهخدا. میر = میرزا = امیر= پادشاه = سلطان
فرخی
چون او نبوده اند اگر چند آمدند
چندین هزار مهتر و چندین هزار میر.
2 ــ دو قلاده پلنگ گشته شد. یعنی قلاده بسته بودند به گردن پلنگ؟ معنی قلاده در اینجا چیست؟ در این صورت باید بگوییم: شش ابسار الاغ، پنج پالان شتر، ده زنگوله بز، صد عمامه و عبا و نعلین آخوند.
3 ــ جناب، ما این واژه را برای احترام زیاد به مردان به کار می بریم. این واژه چندین معنی دارد. داغی بر پهلوی شتر، ریسمانی یر گردن چهار پایان، و … به هر حال به معنی احترام زیاد به مرد نیست. جناب سرهنگ در ارنش
4ــ سرکار خانم: این واژه برای درجه داران در ارتش و شهربانی به کار برده می شود. برای احترام به زنی بی معنی نیست؟
5 ــ از همه جالب تر، واژه باب است که در باره خانه، دکان به کار برده می شود. شش باب مغازه، سه باب ایارتمان. باب در عربی معنی پدر، پدر بزرگ می دهد. فرض کنیم که معنی «در» را بدهد. مگر خانه، مغازه، ایارتمان بدون در هم می شود که باید «داشتن در» را در آن قید کرد.
پس پژوهش زیادّه این نتیجه رسیدم که «باب» از این داستان الهام گرفته شده.
دق الباب، دق الباب. لا یسمع الجواب، یتحرونه و یتفکرونه، ثم طلبه نربون. از اینطرف یتصاعدونه، و از ان طرف یتنازولون. فدخل فل دار، و رویت کار زار. لنگ زرینه به هوا، حاج شیخ عبدالغفور بینهما. شیئکی، طویلکی، هی یدخلون، و هی یخروجون. و قال زرینه آخ جون، آخ جون
24 دی 1399 ــ 13 ژانویه 2021 ــ اردوخانی ــ بلژیک.
نوشته شده در منتشر نشده ها, کوتاه گفتار
من یک واژه اضافی و قلط ام
من یک واژه اضافی و قلط ام!
هر زمان دهان باز کردم،
غلط زیادی کردم،
گفتند غلط زیادی نکن.
دیکته ام غلط بود،
انشایم غلط،
همیشه غلط حساب می کردم،
روی آدم های غلطی.
آرمانم غلط بود،
راهم غلط ، به سراب.
اصلا من غلطی زاده شدم؛
در زمان و مکانی غلط.
غلطی، غلطی بزرگ شدم،
سرگردان راه غلط رفتم.
من یک «واژه اضافی قلط ام.)
20 دی 1399 ــ 9 ژانویه 2010 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها
زرشگ پاک گنان
. زرشک پاک کنان!
ین مصوبه (تکلیف دولت برای نابودی اسرائیل تا سال 1420) مرا یاد جوکی می اندازد طرف رفته بود برای استخدام , مسئول گزینش از او پرسید آیا جبهه هم رفته ای؟ گفت : بله . پرسید کدام منطقه بودی؟ گفت: منطقه جنوب خط مقدم . گفت :چه سمتی داشتی؟ جواب داد :زرشک پاک می کردم !! مسئول گزینش گفت: پس بگو پشت جبهه درآشپزخانه بودم. جواب داد :خیر در خط مقدم بودم… !! وقتی که رفتم جبهه ، دیدم در سرتاسر جبهه تابلوهایی زده اند که روی آنها نوشته بودند ما پیروزیم، راه قدس از کربلا می گذره، تا کربلا ۱۲۰ کیلومتر، تا نجف ۱۵۰ کیلومتر و امثال آن… ولی یک رزمنده ناراضی بر روی همه تابلو ها نوشته بود زرشک!! من که رفتم خط مقدم فرمانده به من یک قوطی رنگ داد و گفت تو فقط این زرشک ها را پاک کن!!
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
وصیت نامه من!
وصیت نامه من!
درخواست کرده ام، جسد مرا بسورانند و خاکسترم را بر باد دهند.
من وارث پس مانده های (ذباله های) تاریخم. تاریخی هزاران ، هزاران، هزار ساله. که نسلی پس از نسلی طی این دوران طولانی برای نسل بعدی به ارث گذاشته اند، تا به من برسد، ارث برده ام، گویی هرچه بیهوده یافتند، آشغالهای دوران ها ، آنچه را که به درد نخور یافته اند، و خواسته اند به دور اندازند، ولی به خود زحمت دور انداختن ندااده اند، انیشیده اند، شاید روزی برای من به کار آید. این چنین این آشغال ها، نسلی پس از نسلی به من ارث رسیده، و در وجودم انباشته شده، ومن با سوزاندن بر باد دادن جسدم، به دست فراموشی سپرده می شود، و نمی خواهم این به درد نخورها را، به هیچ کار نیاید ها را که در سرم انباشته شده، جز سنگینی آن بر گرده م، برای نسل پس از من در آینده به ارث بگذارم.
بدون شک می گویید، بالا خانه ات خوب کار نمی کند. در اشتباه اید! تنها جایی که در من خوب کار می کند، بالا خانه ام است، و این شمایید که نمی دانید در بالا خانه اتان چه اشغال هایی انباشته اید، و شجاعت خالی کردن آن را ندارید و می اندیشید، هر به درد نخوری شاید روزی به کار آید. میان شما و این آشغال ها دوستی دیرینه است، خاطرات گندیده است. برای وارث تان دست و پا گیر است، تنها آنها را از اینده نگری، دور اندیشی باز می دارد.
من بالاخانه ام را خالی کرده ام، آسوده می خوابم، که تاریخ بیدار است و ادمه می یابد. برای من فردایی وجود ندارد، فردای من امروز است، حتی لحظه دیگر این لحظه است. خود را درغبار خاکسترم بر یادرفته ام می بینم.
19 دی 1399 ــ 8 ژانویه 2010 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در کوتاه گفتار
رویین تن، در عین حال ضربه پذیر شده ام
رویین تن و در عین حال ضربه پذیر شده ام!
سال ها پیش با هر نگاه چپی، با هر ناسزایی، تنه ای، با پایم لگد کردنی، می رنجیدم و پرخاش می کردم، گاهی به دعوا می پرداتختم. اکنون رویین تن شده ام، نگاه چپ را با نگاهی پر مهر پاسخ می دهدم. ناسزا را پاسخ نمی دهم. تنه و پایم لگد کردنی با لبخندی و پوزشی از کنارش می گذرم. رویین تن شده ام.
اما اکنون هر واژه ای و زبانزدی ( ضربالمثلی) به من ضربه ای می زند. همیشه ضربه نیست، گاهی تلنگری، گاهی هم نوازشی است. در عمق هر واژه دنیایی است، دنیایی که من در خیال می آفرینم. با آن عشق می کنم، عشق بازی می کنم. گاهی می سوزم و و داستانی غمگین می سازم، و گاه دگر میخندم و می خندانم شان، یک دیگر را مسخره می کنیم و قهقهه سر می دهیم و به طنز و هجو می پردازم.
اما، واژه ها در تنهایی سرگردانن و غمگین اند. ز تنهایی در خاموشی فرو رفته اند. من برشان می دارم، در خیالم کنار هم می گذارم. کلبه ای، خانه ای، قصری، باغ و جنگلی می سازم. گاهی مانند آهویی رام اند. گاه دگر درنده ای وحشی. من در داستانم هر دو را کنار هم می گذارم، همبازی می شوند، عشق می کنند. ضریه پذیر شده ام.
وای، وای. وای از این زبانزدها که چه زیبا پر معنی هستند. ریشه در عمق هستی دارند. در هزارن هزار سال پیش، واژه ها به هم آمیخت اند، بالا و پایین شدند، جا به جا شدند، گویای زمان حال خود شدند. هر زبانزد کوتاه در چند واژه گویای تاریخ و زمان خود اند. و ما با بیهوده گویی، بدون اینکه بدانیم چه می گویند. گوینده حال کیست، به کار می بریم. و، من با این «زبانزده ها» بازدی می کنم، قایم موشک بازی می کنم، پنهان می شوند و پنهان می شوم.
پیدای شان می کنم و پیدایم می کنند، و از نو بازی دگر آغاز می کنیم. ضربه پذیر شده ام، ضربه نیست، تلنگری و نوازشی است، بیایید با هم با واژه ها، با زبانزدها بازی کنیم.
6 ژانویه 1021 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
من بهایی نمی شوم به 2 دلیل!
1 ــ در آیین بهایی دروغ گفتن از گناهان بزرگ است. روزی نیست که من یک دروغ نگویم، حتی در تنهایی. برای نمونه: در ساعت کنار تخت خوابم می بینم، ساعت 10 صبح است، زورم یاید بلند شوم، به خودم می گویم، اشتباه دیده ام ساعت 6 صبح است، می گیرم می خوابم، ولی بی ادبی نشود، شاش خرم را می گیرد و مجبورم از جا به زور برخیزم و غوغا کنم. یکی تلفن می کند، حوصله پاسخ دادن ندارم، دوسه ساعت بعد تلفن که کرد، می گویم رفته بودم بیرون تلفن ام همرا خود نبرده بودم. و ده ها نمونه دیگر. دیگر اینکه بهایی بیسواد و تنبل و تن پرور ندیدم. ( باز هم بی ادبی نباشد) در کون گوشادی قهرمان جهانم.
دلم میخواهد بدترین ناسزاها را روانه شان بکنم، مردان و زنان با فهم شعور، شما در کشوری زندگی می کنید که پایه حکومت بر دروغ و تظاهر است، آنوقت شما میخواهید دروغ نگویید، و آیین خود را کتمان نکنید. این یکی دست تان باشد. دو! یکی دیگر از پایه های این حکومت نداشن کمترین آزادی و برابری مردو زن، «به ویژه زن ستیزی» است. این هم با اصول این حکومت در تصاد است. به این دلیل مورد ستم قرار می گیرید. «واضح تر از این». شما هم مانند بقیه دروغ بگویید و تظاهر کنید، سینه بزنید و پای منبر گریه کنید. مگر تافته جدا بافته ای هستید. لعنت بر شیطان عصبانی شدم ، برم یک سیگار بکشم. … در آیین بهایی سیگارو مشروب الکلی ممنوع است. من هم سیگار می کشم ، و هم گاهی سری به خمره شراب ناب می زنم. خوشبختانه در هیچ مذهب و آیینی، حتی قانون اساسی کشوری گوزیدن گناه محسوب نمی شود و ممنوع نیست، هم چنین در آیین بهایی. اوف ، خسته شدم از فکر کردن.
2 ــ اگر اشتباه نکنم حضرت عبدالبها می فرماید: زن و مرد مانند دوبال یک پرنده هستند، پرنده با یک بال نمی تواند پرواز کند. جامعه ای که مردان و زنان با هم برابر و کوشا نباشند، عقب می مانند. . .
پرسش من این است: آیا مادر زن هم دم پرنده حساب می شود، و اگر دم درازی کرد در همه امور دختر و دامادش دخالت کرد، آیا انها حق دارند دمش را بچینند، دیگر اینکه، اگر خدای ناکرده، زن بیمار شد، یا وقت نداشت، می توان خواهر زن را جایگزینش کرد؟ به امید پاسخی با دلیل و قاطع. حوصله ویراستاری ندارم، خسته شدم.
5 دی 1399 ــ 4 ژانویه 2021 ــ اردوخانی بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
فرق میان ماچ و بوسه!
فرق است، میان ماچ و بوسه!
میان ستاره ای و ستاره ای در لحظه دگر، میان موجی در دریا با موج دگر فرق است. میان گل سرخ وگل صورتی، لاله و سوسن، نرگس و کوکب، میخک و داودی، میان هزاران گل، هزاران فرق است. میان درختان جنگی، میان پرندگان. میان آهوان، همه زیبایند، اما فرق است.
میان این لحظه و لحظه دگر ، میان ذره ای و ذره دگر، اگر نیک بنگریم فرق است. این چنین است فرق میان ماچ و بوسه! اگر با چشم بصیرت(هوشیاری، دانایی،. .. ) بنگریم؟
هر چند سال ها گذشته، دو گونه ام به یاد دارند، زمانی که فرزندانم، کودکی بودند، به آغوش من پرواز می کردند، لبان کوچ شان را بر گونه ام می گذاشتند و با تمام نیرو می فشردند که هنوز جایش را احساس می کنم، و گاهی که به دیدار دوستان جوان می روم، کودکانشان، آنچنان با اشتیاق به آغوشم می پرند و لب بر گونه ام می فشارند، گویی دیروز بود و کودکان خودم. این ماچ است، و، در برابر هر داستانی که برای شان می گویم، ماچ دگر. یا نوه هایم.
اما بوسه؟ بوسه آغاز زندگانی است، بوسه ای در ازای بوسه دگر، همرا با نوازشی چون نسیم بر گل برگی، بوسه همراه نوازش جان می دهد و جان می گیرد، یکی شدن است، جذب وجود یک دیگر شدن است. بوسه شعری بی پایان است. بوسه آغاز عشق بازی است. بوسه زیبا ترین شعر است
زیباترین شعر
پرسید پس از عشق بازی چه می کنی؟
گفتم : عشق بازی ، سپس عشق بازی ، عشق بازی…
و! عشق بازی شعر سرودن است و معشوق همانند زیباترین شعر است که سروده ای و هزارن بار آن را خوانده ای و
می خوانی ، و آرزوی خواندنش را داری. هر بار که نوازش اش می کنی، هر بار که دست اش را می فشاری ، هر بار که در آغوش ات می گیری ،هر بارکه او را می بوسی، زیری ، زبری ، بیتی ، نیم بیتی به آن اضافه کرده ای.
معشوق زیباترین شعر بی انتهاست.
و، حتی زمانیکه در آغوش ات می فشاری ،جذب وجودت می شود، یکی می شوید، باز هم می ترسی گم اش کنی، لحظه ای فراموش اش کنی، فراموش ات کند ، به نام دیگری شود.
معشوق زیبا ترین شعر است که در تنهایی می خوانی.
زیباترین شعر بی پایان!
و ، عشق بازی شعر سرودن.
14 دی 1399 ـــ 3 ژانویه 2021 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
L’idiot ne savait pas
! Un garçon jouait avec une poupée. Il la lava, lui peignit les cheveux. Il l’a endormie dans le berceau, lui a raconté des histoires, a chanté des berceuses. Un passant passait, il a vu! Il a ri et a dit: Garçon, tu joues avec des poupées, es-tu devenue une fille? L’idiot ne savait pas que le garçon jouait le rôle de père. 14 septembre 2015 – Belgique
نوشته شده در Uncategorized
آرزو برای سال نو!
آرزو می کنم در سال نو، کوک درون خود را بیابیم، با او کوکانه بازی کنیم. از بازی کردن با کودکان همچو آنان هراس به دل راه ندهیم. با دخترکان ( دخترتان) عروسک بازی کنیم. با پسرکان تیله بازی کنیم. با هر دویشان قایم موشک بازی کنیم، گرگ م به هوا بازی کنیم. آرزو می کنم نه تنها در سال نو، بلکه سال های سال، خرد (عقل) را به کناری بگذاریم و کودکانه، بی ریا، بدون تظاهر، هر آنگونه که هستیم کودکانه با هم بازی کنیم
نوشته شده در منتشر نشده ها, کوتاه گفتار
دیدگاه های تازه