درخت کهن گریست، برگهایش رو به زردی رفتند، گلهایش پژمرده شدند، شاخه هایش سر خم کردند، پرندگان از لانه اشان بیرون آمدند وجیغ و داد به راه انداختند، سمور و سنجاب ناله کنان قلبشان به تپش افتاد و بچه های خود را در آغوش فشردند.
مرد جوانی با بازوی های ستبر، و قدم های استوار، با تبری در دست، از دور می آمد.
مرد تا پای درخت آمد. اشک درخت بر سرش بارید، جیغ داد پرندگان و ناله سمور و سنجاب شنید، غمگین، شرم ز خیال خود، تبر بر زمین انداخت.
باران بارید. اشک درختان بشست، پرندگان به آواز در آمدند، سمور و سنجاب به رقص.
خورشید درخشید. درخت خندید و شاخه هایش سر بلند کردند، برگ هایش رو به سبزی رفتند، گل هایش رو به شکوفایی . مرد آرم، زیر سایه درخت، خوابید.
11 اسفند 1400 ــ 2 مارس 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
مرد زیر سایه درخت خوابید!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
چشم باز کنیم!
روسیه، هشتاد سال پیش نقشهای مشابه آنچه امروز برای اوکراین کشیده بود، برای ایران داشت. آن روز، آذربایجان برایش «دونتسک» بود و کردستان «لوهانسک»، باکو «مسکو» بود و باقرف و استالین «لاورف و پوتین». نقشه، به قدرت رساندن تجزیهطلبانی بود که از سالها پیش از قفقاز به ایران آمده و سازماندهی شده بودند، بهانه، مثل امروز، «تفاوت زبانی» با باقی سرزمین مادری بود. در فاز دوم، از خودمختاری آذربایجان و کردستان حمایت و آنها را به رسمیت شناخت. همزمان، دست به اشغال نظامی این مناطق، و استقرار نیروهای خود زده بود. دقت کنید! با کمی ارفاق، نقشه تجزیه اوکراین، همان است که هشتاد سال پیش برای ایران کشیدهبود. اما ایران، اوکراین نبود، کردستان و آذربایجان هم بخشی از تاریخ ملی این کشور بودند که نیازی نبود همچون اوکراین، تاریخ ملی خود را در سه دهه گذشته بازیابی کند تا خودش را به اروپا بچسباند. پیشهوری در سخنرانی خود که از رادیو تبریز پخش میشد، میگفت که «آذربایجان روح ایران است» و آنجا که از تاریخ سخن میگوید، از داریوش و انوشیروان و جمشید و … حرف میزد و کاری به اوغوزخان و ارطغرل و چنگیز و تیمور نداشت. گذشته از آن، جامعه جهانی ارادهٔ قدرتمندی برای ایستادگی در مقابل قلدری روسها داشت. در داخل کشور، گرچه شاه مملکت جوان بود و بیتجربه، سیاستمداران کهنهکار و وطندوستی چون تقیزاده و علا در مجامع جهانی، و شخص زیرکی چون قوام در داخل کشور فعال بودند. حتی درون همان فرقه دموکرات هم متوجه بازیچه قرار گرفتن خود شدند. این در حالیست که امروز دموکراسی یک کمدین را به جایگاه ریاست جمهوری اوکراین رساندهاست. جوی خوابآلود در کاخ سفید سرگردان است و اروپا چشمش را دوخته به نورد استریم و گازی که باید خانههایش را گرم کند. ماحصل همهٔ اینها برای ما این است که بیش از پیش چشمها را باز کنیم و نگران آینده باشیم. نقشهٔ هشتاد سال پیش روسها برای ایران، امروز گستردهتر، و روی میزهای بیشتری پهن شده است. شواهدش را در رسانهها، در شبکههای اجتماعی و تحرکات سیاسی میتوان به راحتی یافت
نوشته شده در منتشر نشده ها, نوشته های دیگران
این غم و درد سر دراز دارد!
ما خارج نشیان دور از وطن، هم چوب را می خوریم و هم پیاز را. از یک طرف با مشکل های کشوری که در آن زندگی می کنیم شریک هستیم، مانند « بی کاری، کرونا، تروریست، گرانی، و . . . و مشکل های شخصی «مالی، بیماری، تنهایی، ندانستن زبان، نبود آشنایی با فرهنگ کشور میز بان و ده ها مشکل دیگر» و از طرف دیگر در غم و درد و رنج هموطنان مان.
جان مان در اینجا، روان مان در ایران است
چگونه می توان بی تفاوت بود، زمانی که می شنوی یا می خوانی، مردم ما هر روز فقیر و فقیر تر می شوند، هر روز قیمت احتیاج ها اولیه گران تر می شود، زندان ها پر از کسانی است که حق خودشان را می خواهند. شاعران و نویسندگان در بندند و به قتل می رسند. اعتیاد به مواد مخدره هر روز بیشتر می شود، فحشا هر روز زیادتر می شود. به گفته حکومت هر سال نزدیک سی پنج هزار نفر در اثر تصادف اتومبیل کشته می شوند، چندین برابر آن زخمی. بیمارن به علت بی پولی جلوی در بیمارستان می میرند، کمترین شکایتی با گلوله پاسخ داده می شود. مردم در فقر به سر می برند، ولی حکومت میلیاردها دلار برای سوریه، عراق و فلسطین خرج می کند. و میلیاردها دلار دیگر به غرب فرستاده می شود. آقا زاده ها در غرب سرگرم به خوشگذرانی اند، ملت از کمترین آزادی برخوردار نیست. این غم و درد سر دراز دارد. بسیاری گفته اند و خواهند گفت.
28 بهمن 1400 ــ 17 فوریه 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, کوتاه گفتار
خواب غلامعلی!
غلامعلی سابق، شیر زاد کنونی گفت: چند شبه خواب مرحوم پدرم را می بینم که میگه مرتیکه الاغِ نفهم بی شعور رفته بودی دزدی از پشت بون افتادی و پات شکست، رفتی بلژیک پناهنده شدی و گفتی تو زندون جمهوری اسلامی شکنجه شدم و حقوق بخور نمیری میگیری، ول می گردی، به من مربوط نیست، به درک. حالا چرا گفتی: بابام مرد نجیبی بود، هیچوقت به زن های مردم نگاه نمی کرد. هیچ زنی به این قیافه تخمی من نگاه نمی کرد.خونه موندن فاطی از بی تنبونی بود،حالا به جای اینکه منو ببرین تو بهشت، 70 تا باغ، با 70 تا قصر، با 70جور غذا، 70 تا حوری یعنی بیشتر از7000 حوری، بخورم و بکنم، ننه ات رو انداختن به جون من ، مثل اون دنیا مرتب قور میزنه و میکه مرتیکه الدنگ بی عرضه خاک بر سر، صد تا خواستگار میلیونر داشتم، اونوقت زن تو شدم.
بعدش گقتی بابا قهرمان بوکس بود، حالا هر روز می برنم با بوکسورهای معروف دنیا مسابقه بدم، خونین و مالین می افتم یه گوشه، آخه بی همه چی مگه مجبوری چاخان کنی. تو که میدونستی اگه دماغم رو می گرفتن، جون از کونم در میومد، شیره هم اگه دیر می شد، دیوونه می شدم.
گفتی ختم بابام تمام استادهای دانشگاه، وکیل و وزیران اومدند، بی غیرت چهارتا لات و لوت اومدن کفش هاشون رو هم یکی دزدید،هرچی فحش نثار من کردند.
از اون بدتر: گفتی بابام قهرمان شنا بودم، تو خونه امون استخر المپیک داشتیم،(50*25) حالا من و می برن میندازن تو دریا. آخه یه چیزی بگو که بگنجه، یادت رفت، افتادم تو اون حوض 2*3 پر از لجن خونه، نزدیک بود خفه شم. اگه ننه ات نیومده بود نجاتم بده خفه شده بودم. از ثروت دست و دلبازی من میگی، کدوم ثروت! تمام عمرم ده شاهی به گدا ندادم. مرتیکه الدنگ انقدر خالی نبد، آبرو خودت رو که بردی هیچ، ابرو من و هم تو این دنیا بردی، همه من و مسخره می کنن، . . .
27 بهمن 1400 ــ 16 فوریه 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
بخوانید و بخندید و گریه کنید!
درددل آیتالله دکتر در دوما در جریان دیدار دو روزه آیتالله دکتر سیدابراهیم رئیسی از مسکو، او در حضور جمعی از اعضای پارلمان روسیه فدرال (دوما) سخنرانی کرد. آنچه در زیر میخوانید متن کامل سخنان رئیس جمهوری اسلامی در آن نشست غیررسمی است.* آقای رئیس، نمایندگان محترم! با عرض تشکر از فرصتی که برای اینجانب فراهم آوردید، اجازه میخواهم که نکاتی چند را درباره مناسبات امروز و آینده میان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری فدرال روسیه یادآوری کنم. نخست باید بگویم که من و هیئت همراه به امر رهبر عالیقدرمان حضرت آیتالله العظمی امام سیدعلی خامنهای، پیشوای مسلمانان جهان، به این سفر آمدیم تا پیام ویژه ایشان را به حضور عالیجناب ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری فدرال روسیه، تقدیم کنیم و مناسبات دو قدرت بزرگ و همسایه را در مسیر دوستی، اتحاد و همکاری نزدیک با سرعتی بیشتر به پیش ببریم. امام خامنهای آرمان نزدیکی با روسیه را زیر شعار «نگاه به شرق» سه دهه پیش اعلام فرمودند. اما برای تحقق بخشیدن به این آرمان، آن حضرت ناچار بودند که موانع داخلی مهمی را از سر راه بردارندــ موانعی که شیفتگان غرب فاسد بهویژه «شیطان بزرگ» به رهبری روسای جمهوری گوناگون، از بنیصدر ملعون گرفته تا پیش از انتخاب این حقیر، ایجاد کرده بودند. این موانع، امروز، از میان رفتهاند و جمهوری اسلامی آماده است تا نقش نزدیکترین و وفادارترین شریک و همکار روسیه را در غرب آسیا با قدرت تمام بر عهده گیرد. با این حال، از آنجا که در میان دوستان و متحدان هستیم، اجازه میخواهم بعضی ملاحظات دغدغهآمیز را با شما در میان بگذارم. نخست، تصور ما این بود که سفر جاری به مسکو، از دید مقامهای روسیه، یک سفر رسمی تمامعیار استــ از نوع سفرهای رسمی تمامعیار که روسای جمهوری و نخستوزیران بسیاری از کشورها از جمله ترکیه و رژیم صهیونیستی انجام دادهاند. اما وقتی ما وارد فرودگاه مسکو شدیم، فقط یک معاون چهارم وزارت خارجه روسیه به استقبال ما آمده بود اثری از تشریفات کامل برای چنین سفرهایی دیده نمیشد. سپس، معلوم شد که دیدار ما با عالیجناب پوتین نیز یک جلسه کاری است و به گفته مقامهای روس، محدود به مسئله «برجام» و مشکلات تجاری میان دو کشور. ما فکر میکردیم در این سفر، مسائل گستردهتر جهانی بهویژه مسئله فلسطین مطرح خواهد شد که به گمان ما، اولویت اول جهان اسلام است. اما یک روز قبل از آمدن ما، جناب سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، اعلام کرد که «در هر گفتوگو راجع به خاورمیانه، امنیت اسرائیل اولویت دارد». اتفاق تعجبآور بعدی همین جلسه امروز ما بود. جناب ایگور مارگولف، معاون چهارم آقای لاوروف که عهدهدار پذیرایی از هیئت ایرانی است، اطلاع داد که آنچه پیشبینی شده است، برخلاف آنچه ما در رسانههای تهران اعلام کرده بودیم، یک جلسه کاملا رسمی «دوما» نیست و محدود میشود به دیداری با بعضی اعضای پارلمان که علاقهمند به شرکت بودهاند. بهعبارت دیگر، فرصتی که به بسیاری از روسای جمهوری دیگر کشورها داده شده است به ما داده نمیشود. عالیجنابان! نمیخواهم وقت بیشتری به این رفتار عجیب پروتکلی با هیئت جمهوری اسلامی اختصاص دهم. درددلهای مهمتری در میان است. بیش از ۲۰ سال پیش، جمهوری اسلامی و فدراسیون روسیه یک قرارداد فرابردی ۲۰ ساله امضا کردند. در آن چارچوب، قراردادهای بازرگانی و صنعتی به ارزش ۲۵ میلیارد دلار امضا شد. اما تا به امروز که من در حضورتان هستم، حتی یک دلار از آن قراردادها عملی نشده است. جمهوری اسلامی نخستین قرارداد برای مترو در تهران و دیگر شهرها را با روسیه امضا کرد اما چهار دهه بعد، هیچ اتفاقی در آن زمینه رخ نداده است. جمهوری اسلامی از ۲۵ سال پیش کوشیده است تا خریدار سلاحهای روسیه باشد. اما در این زمینه نیز شما با فروش سه زیردریایی از خدمت خارج شده، اگر نخواهیم بگوییم اسقاط، نشان دادید که عشق و محبت ما به روسیه را ارج نمینهید. ما از شما یک سامانه دفاع ضدهوایی به دو برابر قیمت متعارف خریدیم، اما شما نوع از خط خارج شده آن یعنی اسـ۳۰۰ را به ما تحویل دادید و نوع مدرن آن یعنی اسـ۴۰۰ را به نصف قیمت به ترکیه فروختید. دو سال پیش، سردار باقری، رئیس ستاد اسلامی، به مسکو آمد و درخواست جمهوری اسلامی برای خرید ۲۴ فروند جنگنده سوخوی ۳۵ را تقدیم شما کرد. جمهوری اسلامی همچنین ۳۶ خلبان خود را برای آموزش پرواز آن هواپیماها به شما معرفی کرد. اما همه آنان هنوز در انتظار ویزا هستند و سوخوهای مورد نظر ما هنوز فقط در آسمان خیال پرواز میکنند. در همان مدت، شما همان هواپیماها را به پنج کشور دیگر، از جمله هند، تحویل دادید. فدراسیون روسیه قرار بود با سخت تاسیسات شیرین کردن آب شور در سواحل ما در دریای مکران و خلیج فارس، آب مورد نیاز ۱۹ شهر جنوبی ما را تامین کند. ما بیش از ۱۰۰ میلیون دلار برای مطالعات شما در این زمینه پرداختیم. اما پس از ۱۰ سال، حتی یک قطره آب شیرین نشده است. وعده شما برای تاسیس حداقل ۱۰ نیروگاه اتمی ۱۰۰۰ مگاواتی نیز هنوز به قول ایرانیان، از حد وعده سرخرمن فراتر نرفته است. فدراسیون روسیه قرار بود در چارچوب «برجام» لعنتی، تمامی اورانیومهای غنیشده ایران را به خاک خود منتقل کند اما این کار را پس از انتقال فقط نیمی از ذخایر، متوقف کرد و بهانهای داد به دست آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای ادعای «عدم اجرای» همان «برجام» لعنتی از سوی ایران. برای کمک به ما در زمینه تحریمهای ضدبشری ترامپ، وعدهها دادید اما هیچیک عملی نشد. قرار بود با به راه انداختن یک سیستم «شبهسوییفت» به ما کمک کنید که بخشی از درآمد نفتیمان را با کمک بانکهای روس به دست آوریم. نه تنها این وعده عملی نشد بلکه دو بانک روس که از زمان شاه «معدوم» در ایران فعالیت داشتند همراه دو شرکت بیمه روس بساط خود را جمع کردند و رفتند. وعده دیگرتان این بود که با یک برنامه «مبادله یا سواپ»، روزی ۱.۵ میلیون بشک
نوشته شده در طنز
مردی جدا شده از خاکروبه ها می میرد!
امروز دوشنبه، مانند هر دوشنبه، به آسانی آشغال های خانه ام بیرون گذاشتم، تا کامیون آشغال جمع کنی بیاید ببرد.
بیش از هزار بار به خودم گفته ام: کاشکی می توانستم به همین راحتی آشغال های سرم را هم بیرون بریزم.
اما، دریغا ! سرم بزرگترین آشغال دانی دنیاست، آشغال های چند هزار ساله،آشغال های چندین دهه عمر من.
آخ ! خوشا به حال کلاغ که به کونش می گوید ، به دنبال من نیا که بو میدی. فاصله کون او با بینی اش نسبت به هیکلش زیاد است. اما بینی من نزدیک سر من، و بوی گندش مرا زجر می دهد.
هیچ اندیشه سازنده و آموزنده ای ندارم. حتی خراب کننده هم نیست، تنها بیهوده است. من حاصل یک بیهودگی ام.
برای فرار از بیهودگی، به هجو پناه می برم.
عقل سالم در کون سالم است، کون سالم گوزوست. پس آدم عاقل گوزوست.
مردی جدا شده شده از تلی خاکروبه می میرد. با خاطرات خاکروبه های چند هزار ساله.
15 بهمن 1400 ــ 31 ژانویه 2022 ـــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
مرد هنرمند!
همچو پرنده ای در قفس که ناله کنان خود را به درو دیوار قفس می کوبد، در انتظار کسی هستم که نذرکرده، اگر نذرش برآورده شود، پرنده ای را آزاد کند، بیاید مرا بخرد و آزاد کند.
گیرم چنین حادثه پیش آمد! بر بامی ، یا شاخه درختی می نشینم، باز هم ناله سر می دهم.
من بال و پر شکسته ام، نیروی پرواز ندارم.
لانه ام که بر کمر کش کوی بلند بود، فرموش کرده ام، حتی در خیال هم ندارم.
گیرم که چنین شد. شکار پرنده ای شکاری می شوم، یا در دام صیادی می افتم، باز هم در بازار پرنده فروشان . . .
صیاد! درِ این قفس باز کن، من بلند پرواز نی ام، نیروی گریز ندارم، سرخوده و سر گردان، تنها در گوشه قفس آه می کشم، به ریشِ داران و بی ریشان متظاهر و دروغ گو، به خود پرستان خود بزرگ بین، به وراجی سخن رانان، به . . . تنها آرام ــ آرام می گوزم، و، غمگین می خندم، و به خود می گویم، خود گوزی خود خندی عجب مرد هنرمندی.
30 دی 1400 ــ 20 ژانویه 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک.
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
دشنام به سگ!
گله ای مرغابی قار قار کنان در آسمانی آبی پدیدار گشت.
شکارچی تیری به سوی شان رها کرد.
مرغابی ای چرخ زنان بر شاخه بلند درختی کهنسال افتاد.
سگ شکارچی به سمت درخت دوید، سر بلند کرده، دست بر درخت نهاد و دم تکان داد و پارس کرد.
شکارچی با قدم های تند، در حالیکه چشم بر شکار داشت، به پای درخت آمد، چند تیر به سوی لاشه مرغابی رها کرد، تا شاید بر زمین افتد.
مدتی گذشت، سگ از پارس کردن خود داری کرد، دست بر زمین نهاد و زوزه کشید.
هوا رو به تاریکی می رفت. شکارچی و سگش، با نا امیدی، آخرین نگاه را به شکار کردند و آرام رفتند.
مرغابی دیگری آمد، کنار جسد مرغابی تیر خورده نشست تا صبح نالید.
روز دگر شکارچی آمد، خوشحال مرغابی که می نالید دید، تیری به سوایش رها کرد.این هم جان داد، اما بر زمین نیافتاد. تیری پس از تیری، هر تکه از لاشه های دو مرغابی ها به یک طرف افتادند. سگ خوشال دم تکان داد و لاشه ای برداشت. شکارچی لاشه را از دهان سگ بگرفت و به طرفی برتاب کرد، و دشنامی به سگ داد.
19 دی 1400 ــ 9 ژانویه 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
بیزارم!
من حیوان هارا دوست دارم. نه آنهایی که زیاد نعره می کشند، درس اخلاق می دهند، از فاسدترن، ذرد ترین، خیانت کار ترین، جانی ترین جانداران هستند، و چون به مال و مقامی رسیده اند، از فقر ودرد و رنج دیگران بی خبرند.
نه حیوان هایی که مرتب ناله و گله می کنند، همه را بد می دانند، خود را نمونه کامل بشریت.
نه حیوان هایی که نان را به نرخ روز می خورند، چند چهره هستند، با هر نظامی میسازند، چاپلوسی می کنند.
نه آنهایی که گفته های ناب ( قصار) دیگران را تکرار می کنند، می پندارند کشف بزرگی کرده اند، خود را خردمند و روشنفکر و فیلسوف و سیاستمدار و با فرهنگ می پندارند و سایرین را ابله.
نه حیوان هایی که به نام خدا و پیغمبر مال ملت را می زدند، در فساد غرق اند، دست به هر جنایتی می زنند، درس اخلاق و خدا پرستی می دهند.
نه حیوان هایی که خیال می کنند چون سپید، یا زرد، سرخ و … هستند و در فلان کشور به دنیا آمده اند ، از دیگران برترند، قوم پرست و نژاد پرستند، این موجود های پست هیچ چیزی در زمان کنونی ندارند که به آن سرفراز باشند، به بزرگان درگذشته شان افتخار می کنند، مرتب از آنها دم می زنند، کمترین آگاهی به تاریخ ملت های دیگر ندارند.
آه که من از این جانوران (آدم های) زالو صفت که نمی دانند چقدر خود پرست و خود خواهِ و پست اند بیزارم.
16 دی 1400 ــ 6 ژانویه 2022 ــ اردوخانی ــ ّبلژیک
نوشته شده در منتشر نشده ها, کوتاه گفتار
به من خیانت نکنید !
خواهش می کنم به من خیانت نکنید. اگر مطلبی می نویسم که از دید شما چرند بی معنی است، یا یک شعار بی سر و ته تکراری است، نه تنها لایک نکنید، بلکه بدون رودرواسی ( رودر بیاستی) یاد آروی کنید.
باره ها هجوی نوشته ام، در باره آخوندها ، رضا پهلوی، مجاهدین، کمونیست، و . . . یک دو نفر از طرف داران این گروه ها، به من زننده ترین ناسزا ها را روا داشتند. گاهی هم دوستان با مهربانی از من انتقاد کردند، بی نهایت از مهرشان سپاسگزارم.
یک بار هم من در مورد شخصی که نمی شناختم اظهار فضله بی خودی کردم. یک نفر پاسخ داد: جاکش تو که این شخص را نمی شناشی، چرا نظر می دهی. حرف این دوست کاملا منطقی بود. من پاسخ دادم: تو درست می گویی، ولی جاکش اش زیادی بود.
چند بار هم دوسه نفر زننده ترین فحش ها برای من فرستادند. پاسخ دادم: شاید نوشته من سبب رنجش شما شده، ولی من دلیلی ندارم که به شما با همان واژه ها پاسخ بدهم.
دلیل این گونه پاسخ دادن من این است، که نویسنده آن انسان دردمندی است، و با فحاشی به من دردش کمی آرام می گیرد. و من با فحاشی به او دردی به دردش افزوده ام.
دیدیم چگونه شاه با انتقاد ناپذیری، بستن دهان مخالفان، به خود یزرگ بینی دچار شد، یک عده چاپلوس بله قربان گو را دور خودش جمع کرد، تا جایی که گفت:گوروش تو بخواب که من بیدارم، شاهنشاه آریا مهر شد،حزب رستاخیز درست کرد و گفت هرکس با من مخالف است، پاسپورتش را بگیرد و از این کشور برود، و مملکت به باد فنا داد، و به دست یک مشت آخوند جانی سپرد.
باز هم خواهش می کنم به خیانت نکنید، برای خوش آیند من آن را لایک نکنید نظر خوب ندهید، مرا بی دلیل تشویق نکنید. هیچ اثری نیست که قابل انتقاد نباشد، حتی عیب کوچکی هم نداشته باشد، با انتقاد از من به من می آموزید.
24 آبان 1400 ــ 16 نومبر 2012 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نوشته شده در داستان کوتاه
دیدگاه های تازه