نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 28, 2024

زیارتگه موشان و . . .!

مار پیری، نالان و خیزان، آرام، به زیر صخره ای کنار لانه مورچگان خزید و مورچه هارا یکی پس از دیگری بلعید، وغمگین به یاد آورد روران جوانی که چشم در چشم آهو می انداخت، آهو ترسان لرزان سحر می شد، ز جای نمی جنبید، او به دورش می پیچید خفه اش می کرد وآهو را آرام، آرام می بلعید. اشک در دیده، شکایت از سرنوشت که از آهو خوری به مرچه خوری افتاده.

مار پیر با لبخندی یاد آورد، موش ها، سنجاب ها و خر گوش هایی که بلعیده.
یکباره ز ترس لرزه بر اندامش افتاد! با یاد آورد فرارش به سورخی از چنگال و منقار عقابی .

مار پیر با طعم تلخ مورچه در آن صخره به دیار ابدی پیوست. بر روی آن صخر، مقبره ای بزرگ با کنبد طلایی بنا کردند. روباه پیری متولی این حرم شد. این بار مورچه ها مار می خوردند.
موشان، سنجابان و خرگوشان به زیارت حرم مار می رفتند، از او برای درمان «درمان درماندگی شان» شفا می طلبیدند، و نا دانسته در دام روباه پیر می افتادند و خوراک او می شدند.
آهوان غمگین از ابلهی موشان، سنجابان و خرگوشان به این صحنه نطاره می کردند.
9 فرودین 1403 ـــ 28 مارس 2024 ـــ اردوخانی ـــ بلژیک


بیان دیدگاه

دسته‌بندی