نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 5, 2024

جاندار کثیفی به نام«من»!


«من» چه جاندار کثیفی است. همزاد گرک و روباه است. زیاده خواهی ( طمع) او اندازه ندارد. زمانی که گرگ به گله می زند، تا آنجا که می تواند گلوی گوسپندان را می درد، کشت و کشتار می کند. از هر گوسپندی تکه ای می کند.
روباه زمانی که به مرغ دانی می رود، تمام مرغ، خروس ها، اردک و غاز ها را خفه می کند.از هر کدام تکه ای می کند.
هر موجود زنده ای یک «من» است. در این اندیشه است که هر چه بیشتر عمر کند، بیشتر بخورد، تا آنجا که زورش می رسد، با جنس مخالف نزدیکی کند. زمانی که پیر شد و در یک نبرد از رقیب جوان شکست خورد، دیگر درندگان به او حمله می کنند، به ناچار از گله جدا می شود و در تنهایی می میرد و خوراگ درندگان دیگرمی شود.
دیدم! خروس پیر را مرغ و خروس ها جوان آنقدر برا سرش می کوبند، تا بمیرد. همچنین مرغابی، و . . .

اما این «منِ» «انسان» حیوان ناطق «سخن گو» با سخن اش هزاران انسان های دیگر را فریب می دهد، قربانی می کند، برای راضی کردن طمع اش. برای هر چه بیشتر داشتن، از هیج ستمی حتا به نزدیکان خود داری نمی کند. چندی را مزدور و چاپلوس خود می کند، بدون این مزدوران او هیچ است، خود پرست، خود خواه، خود بزرگ بین می شود، در فساد غوطه می خورد، برای ادامه زندگی ننگین اش ادعای خدایی، پیغمبری، رهبری و پادشاهی می کند، دنیا را به آتش می کشد، نابود می کند، جان میلیون ها  انسان ها برایش بی ارزش است، تنها برای راضی کرد طمع خود.
نگران من نباشید: به به نگویید، خیال نکنید که با این اندیشه های ناب ام انسان برجسته هستم که پند می دهم و انتقاد می کنم، تنها زورم نرسیده و نمی رسد، وگرنه من هم یک «منِ کثیف» هستم.
مولانا: عاشقی به در خانه معشوق رفت و در را کوبید. معشوق پرسید که هستی؟ عاشق پاسخ داد من. معشوق گفت: هر زمان که تو شدی بیا.
دریغا! در این دنیا تویی نمی بینم!
16 فرودین 1403 ــ 4 آوریل 2024 ــ اردوخانی ــ بلژیک


بیان دیدگاه

دسته‌بندی