نگاشته شده توسط: ordoukhani | اکتبر 14, 2011

به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

سیزده ــ چهادره ساله بودم. شب زمستانی رفتم خانه یکی از بستگان. زن و شوهر هر کدام یک طرف کرسی لم داده بودند و به رادیو گوش می کردند. دختر دوسال و نیمه شان روی کرسی نشسته بود. من با دخترک بازی می کردم. سرم را می بردم جلویش واق می کردم. او هم می خندید و واق می کرد. بعد صدای گربه، مرغ، خروس، کلاغ و گوسفند در آوردم.
دخترک هر بار می خندید و صدای مرا تقلید می کرد. یکبار که خواستم با عر عر کردن صدای خر را در بیاورم، باد محکمی از من خارج شد. کودک بینوا نمی دانست این صدا از کجای من خارج شده و قادر به تقلید نبود و مات مبهوت به من و پدر و مادرش نگاه کرد.آنها زدند زیر خنده و آن شب به من چیزی نگفتند.

البته آن زمان دخترک خیلی کوچک بود تا بتواند این خاطره را به یاد بیاورد. ولی پدر و مادرش از فردا برای همه دوست و آشنا و بستگان تعریف کردند. طی سالها این داستان تکرار می شد. به طوریکه وقتی دختر بزرگ شد، خیال می کرد که به یادش می آید، در صورتیکه او از دیگران شنیده بود.

پارسال ( آن دختر بچه سابق) این خانم امروزی را در آلمان و در بین دوستان دیدم. پس از احوال پرسی و حرف های دیگر آن داستان قدیمی را تعریف کرد.

داستان در رفتن باد از من، آنهم در زمان کودکی طی دهه ها زبان به زبان گشت و فراموش نشد. (و با نوشتن در تاریخ ثبت می شود) ولی خاطر جمع باشید این اختلاس3000 ملیارد تومانی مانند صدها اختلاس دیگر ماست مالی می شود و به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

13 مهر 1390 ــ 5 اکتبر 2011 ــ بلزیک ــ اورایز


پاسخ

  1. خیلی جالب وبجا بود.

  2. .
    داستانی زیبا ، کوتاه و گویا از حافظه مردم !
    .
    سپاس از آقای اردوخانی
    .
    666
    .


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: