چند روز پیش دلم گرفته بود، احساس کردم در میان «برترین جانداری که خداوند آفریده» (اشرف مخلوقات) جایی ندارم، به باغ اهل ( باغ وحش) به دیدار جانداران دیگر رفتم.
چند خر با اشتیاق به سویم آمدند و جویای حال من شدند و جویای حال شان شدم.
خرِ خردمندی گفت: حال ما خوب است، می خوریم و می خوابیم، زمانی که هوا خوب است مانند امروز، در کنار سایر چرندگان و پرندگان می گردیم وخرغلط می زنیم. اگر بیمار شویم، به بهترین گونه درمان می شویم، کارکنان این باغ نوازش مان می کنند، هر کجا که بخواهیم شکم خالی می کنیم، ترسی هم از شیر و پلنگ و گرگ . . . نداریم، آن ها در قفس های آهنین از ما دوراند.
اما گاهی برای خرهایی که شب روز، چوب می خورند و سیخ به باسن شان فرو می رود و بار کشی می کنند غمگین ایم.
ادامه داد: راستی نگاه کن به آن خرگوش ها که دندان قروچه می کنند و خود را به خواب زده اند وغم خر گوش هایی که به کشتار گاه می روند را ندارند. آهی کشید گفت: خوشا به حال شان
گاوی به دیدارم آمد گفت، حال ماهم مانند این خر هاست، درد و غم ما این است که انسان ها بی شمار گاوها را برای پر کردن شکم بی هنر پیچ پیچ اشان می کشند. کار به انجا کشیده گوشت گاو خوراک درندگان این باغ هم می شود.
غازها، مرغابی ها، بوقلمون ها،مرغ ها و خروس ها و چند پرنده دیگر دورم را گرفتند. چند کبوتر از آسمان به جمع ما اضافه شد، شتر مرغی سر برافراشت و گفت: حال و احوال ما پرداران، مانند خر ها، کاوها، آهوها، و سایر چرندگان است، اما با تمام وجود غمگین ایم برای مرغ ها و دیگر پرندگان که کشته می شوند، تا میلیون ها انسان ها به زندگی ننگین خود ادامه دهند، حتا کار به آن جا کشیده که خوراک سوسمار ها و درندگان اینجا می شوند.
گفت ام: اگر حال مرا بپرسید، بهتر از شما نیست، شکم ام سیر است و جایم نرم و گرم، به پزشک دست رسی دارم و دارویم آماده . اما با تمام وجود غمگین ام و آرزوی مرگ دارم. چرا که آگاه ام به اینکه هم زمان و هر روز صدها انسان زیر بمب کشته، زخمی و خانه شان ویران می شود. میلیون ها نفر از گرسنگی می میرند. از سر زمینی می آیم، که صدها نفر در سال اعدام می شوند، زندان هایش از انسان های بی گناه پر است، درماندگی ( فقر)همگانی شده. به این خاطر که «یک جاندار ترسو در پوست شیر»، خود را سلطان جانداران پنداشت، لقب آریا مهر، خدایگان به خود داد،(چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه) عده ای چاپلوس دورِ خود جمع کرد،هیچ کس را آدم حساب نکرد، اندیشمندان را عن تلکتوئل خواند، از ترس برای حفظ جان خود دست بوس گرگ ها شد، به آن ها پر و بال داد، چند هزار لانه در هر کوی و بام برای شان ساخت، از عمو سام، خرس سپید، و دولت فخیمه ( محترم) انگلیس هم ترسید و به آنها باج داد. و: ملتی را درمانده، و میلیون ها نفر را آواره کرد، خودش و بستگاش هم فراری، و جانشین و بستگان اش سر گرم خوشگذرانی در غرب شدند و غم ملت را ندارند. بااین حال عده ای خود را به خواب خر گوشی زده اند و نمی خواهند ببینند وبشنوند. دوستان ارجمندم، من هم یکی هستم مانند شما.
8 بهمن 1403 ــ 27 ژانویه 2025 ــ اردوخانی ــ
نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژانویه 27, 2025
من هم یکی هستم مانند شما!
نوشته شده در طنز

بیان دیدگاه