نگاشته شده توسط: ordoukhani | آوریل 7, 2024

من گوشم !



داستان کوتاه:من گوش ام، به بزرگی گوش پیل. تنها یک گوشم، گوش دیگری ندارم که از یکی بشنوم، و از دیگری به در کنم.
می شنوم، داوری نمی کنم، پند نمی دهم. گوینده احتیاج به پند من ندارد، تنها محتاج گوش شنوایی است، محتاج همدردی است. زمانی که زن یا مردی از غم و دردش می گوید، می گوید، می گوید، احساس آرمش می کند، مهم نیست! که بی خبر است از رنح من، غم خوار می خواهد.
گاهی کسانی از درد خود می گویند، آرزو می کنم دروغ باشد.
گاهی مردی از همسرش می گوید که بدون او هیچ ام، هر چه داریم از اوست. چگونه پا به پای من کار کرد، علاوه بر آن تربیت فرزندان مان. از شنیدن چنین سخنانی شادم.
بارها پیش آمده که زنی از مهربانی و کار زیاد همسرش، و از اینکه یکبار هم نشده به مسافرت یا خانه دوستان بدون من برود. از شنیدن چنین سخنانی نیز شادم.
در خانه من بروی جوانان باز است. چنان می آیند که گویی خانه پدرشان می روند. من حق ندارم از جایم بلند شوم. خوراک شان را می اورند، یا در خانه من می پزند، می خوریم وظرف ها را می شورند وآشپز خانه را تمیز می کنند و می روند. گاهی هم با شوخی خنده سر به سر من می گذارند.
و من، با دلی غمگین جای شان خالی می بینم، ولی در دلم جای دارند.
16 فروردین 1403 ــ 4 ــ آوریل 2024 ـــ اردوخانی ــ بلژیک


بیان دیدگاه

دسته‌بندی