ازرمان « آمهدی». . . وقتی از ماشین دودی پیاده شدیم، مادرم یک قرون به مرشد «بلقیس» داد!
مرشد بلقیس پیر زن کوری که چهار قدی به سرش بسته بود، و سرش را پشت گردن اش گره زده بود، و دختر بچه ای هم همراهش بود که گویا بعده هاخوانند معروفی شد. هر زمان که مرشد بلقیس از دست این بچه عصبانی می شد، می گفت: خدا لعنت کند او کسی که تو رو تو شکم من کاشت. گویا زمانی که در قهوه خانه می خوابیده، درویشی به او تجاوز کرده. ( توجه کنید به خانه مرشد بلقیس در نقشه)
مرشد بلقیس در سالن انتطار گارد ماشین از زواری که به شاه عبالعظیم می رفتند ویا بر می گشتند استقبال می کرد، و با صدای گرم و غم انگیزی می خواند:
هزاران سیم و زر دادم، نشد مرا یکی نوکر،
مثال مرغکی آواره ای، ای غم به دشت سینه من پر گشودی،
به سقف کلبه ویرانه، ای دل گرفتی و آشیانه نمودی.
بگو ای غم سرایی جز دل من، چنین مخروبه ای آیا دیده بودی.
تو که مآ وا در این کردی، ز صاحبخانه اش پرسیده بودی، ز صاحبخانه اش پرسیده بودی . . .
به قبرستان گذر کردم صباحی، شنیدم ناله افغان و آهی.
شنیدم کله ای با خاک می کفت، که این دنیا نمی ارزد به کاهی.
خدایا، خدیا، خدایا،
از آن روزی که مرا آفریدی، به غیر از معصیت چیزی ندیدی،
خداوندا به حق هشت و چهارت، زما بگذر، شتر دیدی ندیدی.
درخت غم به جانم کرده ریشه، به درگاه خدا نالم همیشه،
رفیقان قدر یکدیگر بدانید، اجل سنگ است و آدم مثل شیشه.
سرنوشت مرشد بلقیس و ماشین دودی از زمان شاه شهید به هم گره خورده بود. این ماشین دودی ( تحفه فرنگ) با وجود مرشد بلقیس رنگ ملی خورده بود. فکر می کنم ماشین دودی خیلی بیشتر از مرشد بلقیس عمر نکرد. سال 1342 بساطش ور چیده شد.
در گارد ماشین دودی شاه عبدالعظیم هم یک مرشد«مرحب» بود که درسال 1325 در گذشته بود.. قیمت ماشین دودی دوزار بود.
23 مرداد 1402 ــ 12 اوت 2023 ـــ اردوخانی ــ بلژیک

بیان دیدگاه