نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 13, 2016

قصیده ای در وصف گوز ترومپ!


قصیده ای در وصف گوز ترومپ!

چندی از سر سپردگان پیشین نظام جمهوری اسلامی که در انقلاب اسلامی نقشی داشتند، و از هر گونه بیضه مالی از امام و سایر آخوندها خود داری نکردند، اکنون با آن سابقه درخشان در خدمت «سی آی اِی» به عنوان «مشاور، پژوهشگر، محقق و محلل » هستند، با روی مار آمدن «ترومپ» وضع کنونی خود را در خطر می بینند از هیچ کاری برای ادامه به جیره خواری خود داری نمی کنند. از جمله سرودن شعر در باره یک به یک نزدیکان «ترامپ» و یکی از آنان که سابقه بیشتری در «مشاوره و پژوهشگری» دارد، برای عقب نماندن از بقیه قصیده های گوناگونی در وصف گوز «ترومپ» گفته است.

اینان با «ذال می گوزند و می نویسند. از زبان انگلیسی ترجمه شده

ای یار گوذ تو بهترین گور است| همچون نسیم در شب و روز است
ای صدای آن چون صدای بلبل|  به خصوص گر تو کنی قنبل
گاهی صدای آن چو نعره شیر| بار دگرصدای  موش اسیر
گاهی صدای آن چو چنگ است|  وآن گاه دگر طبل جنگ است
گاهی چو آواز کوچه باغی| بر میا ید از دل سوخته داغی
گاهی چو صدای اره بر میخ| یا ولزولز کباب بر سیخ
گاهی صدای آن  چو  شیپور| می دهد خبر از را دور
گاهی چو فریاد است و آه ناله| گاهی گوید درود  دختر خاله
گاهی چو نامه که می دهی جر| یا طفل که از بهر ممه می زند زر
گاهی چو صدای قلقل قلیان| گاه دگر چون پتک آهنگر بر سندان
گاهی فرمان می دهد بر لشکر جم| از فرماندهان ندارد هیج کم
گاهی مشوق  و گوید به به| گاهی سرزنش کند و گوید اّه اّه
گاهی چو دریای پر خروش است| گاهی چو آب در حال جوش است
گاهی چو دو،رِ، می، فا، سو، لاسی| گوید که تو خرفتی وتنبل کلاسی
گاهی بویش چو بوی تیز آب | وآن گاه دگر به از عطرِ  گلاب
قمری به آواز وصف گوذ تو گوید| بلبل  به  باغ  گوذ تو جوید
گر ول کنی گوذی در بازار| از بهر یافتنش دل میازار
وآن دم که ز کون تو کرد پرواز| کی به جای خویش گردد باز؟
گر گوذت هدر رفت بی ریش| غمگین مباش و دل نکن ریش
ریش برادری است عاقل و عادل| نی ز برادش سبیل گردد غافل
وآن ریش که برادر سبیل است| قورباغه پسر عموی فیل است
ای یار گوذت خود یک زبان است| گوینده صد راز نهان است
گفتند اردو هزل و گزافه کن بس| گفتم به ز گوذ یار نشنید کس
23 ژوییه 2003

1 ــ نتوان گوذ دید جز به چشم بصیرت ــ نتوان گوذ رنگ کرد جز به رنگ خیال..

2 ـ گوذ تو چنان نقش بست در جانم شبی ــ گفتما این گوذ یار هرگز زیاد نبری
زبویش بینی آب آمدو چشم بسوخت ـ وز صدایش کر گشتم و ندارم زدنیا خبری. قدرت گوذ را تجسم کنید.

23 آبان 1395 ــ  13 نوامبر 2016 ــ بلژیک ــ اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: