هموطنان گرامی؛ آبروی چند هزار ساله ایران را نبرید!
باور کنید هیچ ملتی در تاریخ به اندازه ما آبروی خودش را نبرده.
در تمام دنیا سفر کردم . از آمریکا شمالی و کشورهای اروپایی گرفته تا استرالیا، نیوزیلاند و حتی قبیله های ساکن در جنگل های آمازون. ساکنین این سرزمینها تا فهمیدند من ایرانی هستم، فورا با حالت انزجار از دولتمردان ما، و با احساس ترحم به من گفتند: » These are very bad» «Ce sont de très mauvaise » » Это очень плохо» (روسی) » Dit zijn zeer slecht «(هلندی)» Di handap ieu mangrupakeun pisan bad» (سودانی) » Tsena ke e mpe haholo» (سوتو، زبانی در آفریقای جنوبی) یعنی این دولتمردان شما خیلی بدهستند.
یک کمی که با این ملت ها حرف زدم، متوجه شدم که آخوندهای ما را بهتر از من می شناسند. مانند (آیت االه خامنه ای، جنتی، مصباح یزدی، هاشمی رفسنجانی، دری نجف آبادی، موسوی، بوشهری، طبسی، و ده ها آیت الله دیگر که من نام شان را هم نشنیده بودم). جالب اینکه به زندگی خصوصی و سابقه آنها هم آشنا بودند.
شاید از خودان بپرسید که این ملت ها چگونه دولتمردان ما را به این خوبی می شناسند؟ پاسخ خیلی ساده است. در هرکجای دنیا که یک ایرانی، با یک غیر ایرانی برخورد می کند، فورا شروع می کند به درد دل؛ از پلیدی آخوندها، تعداد اعدام ها، زندانی ها، فقر و بدبختی مردم، شکنجه، گرانی، اعتیاد و نبود کمترین آزادی تا هزاران مشکل دیگر. به این دلیل آبروی ما در تمام دنیا رفته. این در صورتی است که پناهدگان افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، سودان، سومالی چنان از کشورهایشان تعریف می کنند که گویی از سوئیس هم بهترند. واین تعریف ها سبب شده تا از تمام دنیا به این کشورها روی بیاورند.
یک روز در استرالیا به دیدار قبیله ای که هنوز به سبک 40 هزار سال پیش زندگی می کنند رفتم. دیدم زن و مرد نیمه لخت ( بدون حجاب) مشغول رقص هستند. من هم به میانشان رفتم و شروع کردم به باباکرم رقصیدن (باباکرم دوست دارم، ای دریغا…) چه رقصی… که ناگهان عده فریاد زدند؛ «ایرانی، ایرانی»، و آمدند دست و پای مرا گرفتند و چپاندن در گل و لجن، و با زبان » پیچان چاچارا»، «تیوی» و «وارپیری» (زبان بومیان استرالیا) به من گفتند که تو باید گریه کنی، سینه وزنجیر بزنی، نه اینکه برقصی و شادی کنی، و خودشان هم شروع کردند به حال ما گریه کردن و به سینه کوبیدن. آنها مشغول گریه زاری و سینه زدن بودند که من دو پای دیگر هم قرض کردم و الفرار. چون دیدم اگر یک کمی اینجا بمانم، این مردمان شاد و خوشبخت را هم عزادار و بد بخت می کنم.
4 آبان 1394 ــ 26 ــ اکتبر 2015 ــ بلژیک ــ اردوخانی
بومیان استرالیا تو رو کردند تو گل و لجن و گفتند باید گریه کنی و زنجیر بزنی؟؟ بی خیال، ما هم دنیا رو دیدیم.
By: مهرداد on اکتبر 28, 2015
at 5:34 ق.ظ.