نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 17, 2015
عقاب دیگر پر ندارد
عقاب دیگر پر ندارد !
…، درویشی کوزه ای روغن داشت. با خود اندیشید که این روغن به بازار می برم و می فروشم، در عوض پنج تا میش می خرم. هر میش دوبار در سال دوقلو می زاید، و… پس از مدت کوتاهی صاحب گله گوسپندی می شوم. در آن زمان خانه ای بنا می کنم، و با دختری از خانواده ای نجیب ازدواج می کنم. چند چوپان و نوکر می گیرم، و صاحب فرزند می شوم. اگر نوکرانم با فرزندم بد رفتاری کردند، با همین عصا بر سرشان می کوبم. درویش که در خیال غوطه ور بود، زد و کوزه روغن را بشکست. ( این داستان خلاصه ای است برگرفته از کلیله و دمنه)
عده ای که خود در شکستن کوزه آرزوهای مردم شریک بودند، اکنون دراندیشه پرداختن کوزه دیگری (به نام اصلاح طلب) هستند تا روغن خویش در آن بریزند. چندی دیگر می خواهند روغن ریخته را آتش بزنند تا از خاکسترش «ققنوس»ی زاده شود.
از روغن سوخته هیچ بر جای نمی ماند تا ققنوسی زاده شود، مگر بوی گندش. عقاب دیگر پر ندارد.
24 شهریود 1394 ــ 15 سپتامبر 2015 ــ اردوخانی ــ بلژیک
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟