شب خوش درخیم!
وجدان مانند کسی نیست که با یک تیر خلاص بکشی، یا مانند حیوانی که سرش را لحظه ای با کاردی تیز ببری! اول به کسی با چند ناسزا، سیلی می زنی، بعد مشت، مدتی می گذرد… پس از آن به مشت و لگد زدن عادت می کنی، انوقت شلاق می زنی و شکنجه می دهی. در این زمان ننگی از تیر خلاص زدن هم نداری. با وجود خستگی از کارت، بی وجدان و راضی به خانه می روی. سر به زیری و به همسایه ها سلام می کنی، با پدر و مادر و همسرت مهربانی، فرزندت را در آغوش می گیری، گربه ات را نوازش می کنی، با قناری ات حرف می زنی، گل های باغچه ات را آب می دهی.
شب خوب می خوابی. خواب خوش می بینی. شب خوش دژخیم، شب خوش!
15 اردیبهشت،1391 ــ 4 مه 2012ــ بلژیک ــ اورایزه ــ اردوخانی
اردوخانی عزیز، امید است که چند نفرازاین بی وجدانان این نوشته آموزنده ات را بخوانند و بعد شاید وسط شب ازخواب بپرند و وجدانشان بیدار شود و فردای آن شب در کنارعزیزانشان با چشمان پرازاشگ از آنچه که کرده اند، پوزش بخواهند! با درود فراوان
By: ali bokai on مِی 9, 2012
at 9:56 ب.ظ.