نامه سر گشاده به (استادم) خر!
خرکی خردمند مرا بود استاد
بجز راستی هیچ مرا یاد نداد
درود بر تو! ای موجود مهربان، ای بهتر از انسان، ای مظهر آزادگی و آزاد اندیشی خرد!
هر آدمی زیاد می خورد، می گویند مثل خر می خورد! کی تو بیش از احتیاجت خوردی؟ آدمهای ابله و نادان، پر گو و تنبل و تن پرور، از وزیر و وکیل و حاکم و پادشاه گرفته تا … را به تو تشبیه می کنند. اما تو کوشا ترینی. تو در تمام تاریخ هیچ کار ابلهانه ای نکردی. تو کاشف خط مستقیم هستی. تو دو بار پایت در چاله نمیافتد. در صورتیکه ما آدمها در تاریخ مرتب اشتباهات مان را تکرار کردیم و می کنیم. من به دلیل توهینی که در دوران تاریخ به تو شده، با تمام وجود از تو پوزش میخواهم. و به نشانه احترام، مجسمهات را «تو ای استاد خردمندم» بالای درِ خانهام نصب کردم.*
تو صلح جویی، و مانند اسب، فیل و شتر در هیچ جنگی شرکت نکردی.تو دورو نیستی. تظاهربه هیچ نمیکنی تو. برای رسیدن به مقام والای خریت، تملق هیچ نگفتی و تعریف و تمجید هیچ نکردی. تو به درجه ای از فهم رسیدی که زبان تمام خران دنیا را درک می کنی.هیچ زمان ندیدم برای گشودن در دوستی با خران دیگر، از ملیت و مذهبش بپرسی. در جمع شما ندیدم که برای رسیدن به مال و مقام، چاپلوسی خر دیگری را بکنید. موقع خوردن آب در چشمه یا علف در چمن زار با هم جر و بحث نکردید و نجنگیدید. تو نژاد پرست نیستی، و خرهای قبیله خود را به خرهای دیگر ترجیح نمی دهی. بزرگواری تو همین بس، هر بدی که در باره تو می گویند، برویت نمی آوری و راه خود را ادامه میدهی. این بزرگترین درس تو به من است.
ما محتاج تو ایم و تو محتاج هیچ خری نیستی. حتی اگر تن ات بخارد خودت را به درخت، یا دیوار می مالی. و یا خر غلت می زنی. من هم گاهی این چنین می کنم! مهر در چشمان زیبایت خوانده می شود.
در تمام دوران تاریخ تو تحمل صدها ناسزا و شلاق، حتی سیخ صاحب ات را تحمل کردی. با یک هین راه افتادی، با یک چش، ایستادی. به یاد داری روزی که با بار پیاز به در خانه ما آمدی، صاحب ات آنقدر به کپل تو سیخ زده بود که زخمی شده بودی. من شیشه مرکورکروم را آوردم، و به کپل ات زدم، و چند تکه نان سنگک با سطلی آب به تو دادم. می دانم که تو آنقدر بزرگواری که گناه آن مرد بیچاره را می بخشی. آخر تو تنها نان آور خانواده او بودی. و آن بیچاره هر بدبختی که از حکومت کشیده بود، تلافی اش را سر تو در
می آورد.
من به دلیل صبر و بزرگواری و گذشت ات، و خدمتی که به بشر کردی، از تو سپاسگزارم. سرافرازم از اینکه چندی از دوستان که مهرشان شامل حالم می شود، به من می گویند خری! هرچند آگاهم که لیاقت این نسبت را ندارم.
می دانم که تو با شعور تر از آن هستی که این نامه را حمل بر چاپلوسی من کنی، چون می دانی هیچ انتظاری از تو ندارم. تنها خواستم یاد آوری کنم، که من (شاید چندی دیگر) ارزش خدمت های تو را به نوع خود می دانیم. و سکوت تو، صبر تو، گذشت تو، دلیل بر خردمندی توست، نه نادانی!
پیشانی بلندت را که نشانی از هوش و خرد توست می بوسم.
*با مبلغ ناچیز ۱۲۵ یورو نام و تاریخ تولد شما در اندازه ۱۶ در ۸ روی پلاک آلومینیوم سیاه با خط سپید، نوشته می شود. این نشان خریت شما و قبول خر به عنوان استاد است!
در ضمن هرچه گشتم خر مهره پیدا نکردم. اگر یک گردنبند خر مهره برایم بفرستید، به گردن خود و استادم آویزان خواهم کرد. قبل از فرستادن به گردن خودتان امتحان کنید!
پیشاپیش از شما سپاسگزارم.
از کسانی که به خانه من می آیند خواهش می کنم پیش از ورود به به استادم درود بگویند!
دوستدارت اردوخانی- ۱۲ شهریور ۱۳۸۸- ۳ سپتامبر ۲۰۰۹
با درود بر خر محترم نوشتار شما بی مانند بود بدون تملق و بسیار لذت بردم من هم مانند شما فکر می کنم و حتی به نام سگ سوگند یاد می کنم
By: خوب on جون 7, 2010
at 6:11 ب.ظ.
غیر قابل توصیف است این نوشته و من را بشدت احساساتی کرده، چندین سال است با دوستانم در مورد خر و زیبائی آن و هوش آن صحبت می کنم. و نمی دانستم کس دیگری از درد خر این همه غصه می خورد.
By: محمد on آگوست 30, 2010
at 2:08 ب.ظ.
به که چه خر کیف شدیم از خواندن و چه لذت بخش که بمانیم در این خر کیفی 🙂
By: الیزا on دسامبر 28, 2013
at 10:03 ب.ظ.
اردوخانی اگه از جلو خونت ردّ میشدم خر به اون گندگی بالا میدیدم، اول میگفتم
آخه خر خدا اون بالا چیکار میکنی، بیا پائین ، یاا شایدم فکر میکردم طرف یه دمکرات آمریکایی دو آتشه هست؛
جا کم اوورده تبلیغات حزبش گذشته بالا در خونش!
خلاصه بی خواندن این متن ، چنان یکطرفه به قاضی میرفتم که نه خود خر بلکه پدر صاحب خر هم میسوزندم!
اما حالا که این متن خوندم بذار جوکی خرکی برات بگم در توصیف اینکه خر خر واقعی هم باشی گاهی خوبه:
البته خانوما اینو فقط واس جوک بخونن، نزنید سر در قشنگ خونه آقای اوردوخانی بیارید پائین:
میگن یه یارویی یه دونه خر چموش داشت،که اهل کار و بار نبود خر قصه ما!
قضای روزگار اینکه ای روزی صاحب خر میره بیرون خونه برادرش و زن برادر میره طویله
که به خر جو بده، خر چموش لگدی میزنه و جا به جا زن برادر روستایی مارو میکشه!
خلاصه روستایی میاد خونه عصبانی میگه خر رو میکشم ،و میره که کارد بیاره،و ال و بیل!
زن روستایی دلش میسوزه میگه بذار تا نیستش من خر ببرم جای دیگه گناه داره،
خر که از همون خریتش قصد زن رو نفهمیده بود، لگدی میزانه و جان زن روستایی هم میگیره
القصه مردم روستا میان واسهٔ عرض تسلیت ،و (روستایی ما که موبیل شیکی هم داشته) ، گاه گاهی موبایل روستایی که زنگ میخورد، اولش میگفت ممنون از تسلیت و باقی تعارفات ایرانی و آخر جملاتش هم میگفت «نه نه نه اصلا»،
و اینو تو کل مکالماتش تکرار میکرد !
یه کنجکاو فضولی اونجا نشسته بود ،گفت بین من قسمت اول مکالمت میفهمم،مردم زنگ میزنن تسلیت میگن
تو هم جواب میدی اما این قسمت پایانی «نه نه نه،اصلا » رو نمیدونم یعنی چی؟
یارو میگه والا هر کی زنگ میزانه تسلیت میگه ،آخرش هم میپرسه خرت فروشی هست؟؟؟؟
منم میگم نه،اصلا!
By: moheme? on ژوئیه 6, 2016
at 1:14 ب.ظ.
https://ordoukhani.be/2010/04/02/هرگز-بدون-مادر-زنم-2/ من هم خریدار آن خر هستم
در ضمن اگر فروشی نیست، به دوستان کرایه بده تا از شر مادر زن راحت شوند
By: ordoukhani on ژوئیه 6, 2016
at 1:45 ب.ظ.
[…] هیج ملی به اندازه ما خر را دوست ندارد!یاور کنید هیچ ملتی به اندازه ما خر را دوست ندارد، و برایش ارجمند نیست و به او خدمت نکرده و نمی کند.اول از همه من که او را استاد خود می دانم، و مجسمه اش را بالای در خانه گذاشته م و زیرش نوشته ام استاد من.یک جوان تهرانی به دانشگاه اصفهان رفت. همشاگری هایش مرتب به او می گفتند خر. جوان تهرانی نزد رییس دانشگاه گله کرد که همه به او خر صدا می کنند. رییس پاسخ خر خدا دوست دارن. با لهجه اصفهانی بخوانید.چند تا آخوند نزد امام شکایت بردند که چه نشستی هر کی به ما میرسد، می گوید خر.امام پاسخ داد خر خدا دوست مان دارند. وگرنه این همه به ما خدمت نمی کردند و به ما سواری نمی دادند.https://ordoukhani.be/2009/09/06/نامه-سر-گشاده-به-استادم-خر/ […]
By: هیچ ملتی به اندازه ما خر را دوست ندارد! | شوخی و جدی on مارس 25, 2020
at 1:02 ب.ظ.