نگاشته شده توسط: ordoukhani | اکتبر 11, 2008

باز نیامدنی!

باز نیامدنی!

 

کفش‌هایم روی هم سوارند
مسافرم! به سفر می‌روم.
از روز، زاد روزم،
پیش از اینکه کفشی به پا کنم،
کفش هایم روی هم سوار بودند،
ندا می دادند: مسافرم!
به مسافرتی می روم،
            
 

باز نیامدنی!

۲۰ مهر ۱۳۸۷ ــ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۸


پاسخ

  1. آواتار ناشناخته

    سلام

    مدتی است به کویر نیامدید.

    به روزم ومنتظر حضورتان.

    مانا باشید.

  2. آواتار جهانگرد

    سلام
    احسنت احسنت خوب همتی داری که جدا می شوی ومی روی

  3. آواتار ناشناخته

    درود بر شاعر و سلام بر این شعر .
    بدرود

  4. آواتار جواد

    سلام بر حاجي اردوي خودمون.راستياتش هر كاري ميكنم از همون موقع مدرسه هم با شعر و شاعري مشكل داشتم و نميتونم درست و حسابي رابطه برقرار كنم. فك كنم خيلي بد باشه.
    تو پست هاي گذشته پستي كه دو تا توله سگ توش بود خداييش خيلي چسبيد اي ول.

    اگه ما آدم ها اندازه يك سگ معرفت داشتيم كه دنيا گلستان ميشد.
    ببخشين خيلي راحت حرف ميزنم آخه ما اينجا خيلي راحتيم.
    زت زياد.[

  5. آواتار ناشناخته

    همه مسافرند و می آن و میرن… کاش به ایران مسافرت نمی کردیم. هم اینقدر دوسش داریم که نمی تونیم فراموشش کنیم. هم اینقدر سخت می گیرن که نمی شه توش زندگی کرد.


برای سینا پاسخی بگذارید لغو پاسخ

دسته‌بندی