نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژانویه 30, 2008

فرزندم ازخودم ننگ دارم ، از تو شرم

فرزندم. شرم برمن ،ببخش مرا که من هم تصویر او را در ماه دیدم ! من دیگراز ماه بیزارم حتی در شب های مهتابی؛

در هنگام جوانی ، زمانی که در خیالم

به دنبال زیباترین می گشتم، به ماه می اندیشیدم

حتی در شب های ابری با شمشیر خیالم،

ابر را می شکافتم ، ماه را می دیدم و غرق بوسه اش می کردم

جای لب های مرا بر گونه اش ندیده اید؟

در هنگام جوانی ،شبی شبحی را در ماه نشانم داند

شبح مردی در ماه، خود  دیدم

پس از آن شبح صدها مانند او ، در کنارم

من دیگر از ماه بیزارم، بیزار

حتی در شب های مهتابی.


پاسخ

  1. آواتار ناشناخته

    سلام

  2. آواتار ناشناخته

    سلام دوست قدیمی م
    واقعا متعجب شدم
    انتظار هر مطلبی را از شما داشتم
    که آلان نوشته باشید
    جز
    همبستگی با دانشجویان زندانی
    بشتر به خاطر دوری از وطن میگویم
    من هم بوزم با یک طنز!
    سپاس

  3. آواتار انجمن ادبی سخن کاشان

    سلام مهربان همدل
    با گلچینی از اشعار عاشورایی یاران سخن به روزیم و بیصبرانه چشم به راهیم آمدنتان را تا همنوایمان شوید …

    یا علی.ارادتمند.هجران.

  4. آواتار پترات / حرف مفت

    سلام دوست من مطالب زیبایی می نویسید موفق باشید … در ضمن مدتی است که در لیست دوستانم قرار دارید کاش شما هم متقابلا ( پترات / حرف مفت ) لینک می کردید … پیروز باشید هموطن %

  5. آواتار ناشناخته

    خمینی عرق ملی نداشت . حرفش دور از انتظار نیست….
    یه بنده خدایی بهم گفت چرا قیام نمی کنید ؟ بهش گفتم شما ها این گندو زدید خودتونم استارت بزنید…
    مرسی کتابتون هنوز تموم نشده

  6. آواتار ناشناخته

    ٍٍسلام
    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپم


برای انجمن ادبی سخن کاشان پاسخی بگذارید لغو پاسخ

دسته‌بندی