ما تنها آواره نشدیم !
ده ها سعدی وحافظ
خیام و بوعلی و بسیاری دیگر
در هر بقالی و چقالی و کبابی
در این کشور و در آن کشور
در این شهر و آن شهر
در ده کوره های این دنیا
پناهنده و آواره شدند
در این انقلاب
ما تنها آواره نشدیم !
ما تنها آواره نشدیم !
ده ها سعدی وحافظ
خیام و بوعلی و بسیاری دیگر
در هر بقالی و چقالی و کبابی
در این کشور و در آن کشور
در این شهر و آن شهر
در ده کوره های این دنیا
پناهنده و آواره شدند
در این انقلاب
ما تنها آواره نشدیم !
نوشته شده در شعر
من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
سلام به مرد بزرگوار
به روز شدم با یه مطلب ………. فکر کنم بد نباشه
زحمت بکشین . منتظرم


By: سما on ژانویه 12, 2008
at 6:14 ق.ظ.
سلام
خوشحالم که شما را یافتم
و خیلی خوشحال شدم که خوانندگان را به دیدن وب لاگ استاد مسلم طنز کاکه تیغون ما دعوت می کنید.
به امید روزهای بهتر برای شما
By: داود عرفان on ژانویه 12, 2008
at 7:10 ق.ظ.
همه آواره ایم..تا وقتی که هستیم…شاید هم حتی زمانیکه نباشیم…
By: شادی on ژانویه 12, 2008
at 9:00 ق.ظ.
سلام و عرض ادب. قلم در دست من ميلرزد از تاب سخن امشب،سر انديشه پردازي نمي آيد زمن امشب،مرا ديوانه بايد گفت ،با اين گريه سنگين،بحالم شمع ميخندد،بحال سوختن امشب،ردايم عشق وكفشم صبر و راهم بي سرانجامي، ندانم چون بيارامم درون پيرهن امشب،چنان بريان شدم بر آتش آشفته بختيها، كه هردم همچو ني دارم نوايي دلشكن امشب،غم از من گريه از من، ناله آوارگي از من،تو هم اي مرغ شب بيدار شو ، بانگي بزن امشب
By: طاهره on ژانویه 12, 2008
at 9:37 ق.ظ.
سلام دوباره
اتفاقا من عادت دارم که اول نوشته های زیر عکس صاحبان وب لاگ را می خوانم .
از شما را هم خواندم .
مظورتان را از اینکه ارباب رعیتی می نویسم نفهمیدم .
من در جامعه ای زندگی می کنم که درک آن برای شما ناممکن است . زیرا تا اینجا نباشی نمی توانی در ک کنی
استاد گل شما هم نوشته های زیر عکسم را بخوانید
حتم دارم که استاد بزرگوار جسارت هایم با خواهند بخشید
By: داود عرفان on ژانویه 12, 2008
at 10:55 ق.ظ.
سلام دوست خوبم اميد شادمان باشی
با نوشته ای ناچيز منتظر نظر شما هستم
با محبت
By: خیبر on ژانویه 12, 2008
at 12:15 ب.ظ.
سالهائیست که در فکر گناهم لیکن
ترس از بدنامی
ترس از دربدری
ترس از تنهائی
فکر را بی خبر از چشم ترم میشوید.
من و او مدتهاست دم در منتظر یک نیم نگاهیم به هم
لیک تنها مانع بر سر دلدادگیم
عشق چون اوست که بسیار گرفتارم کرد.
سلام

دیگه منت نمی زارین یه سر کوچولو بزنید
آپم
By: وحيده on ژانویه 12, 2008
at 7:38 ب.ظ.
عااااااااااااالی بود
By: سیامک on ژانویه 14, 2008
at 10:53 ق.ظ.
سلام .





را به شما تقدیم میکنم .

از این همه اظهار لطف تان ممنون .
من هم امیدوارم همیشه آزاده باشی و آزاد زندگی کنی و در تمامی لحظات زندگی ات لذت ببری همیشه موفق و سربلند باشی .
این
اگه اجازه بدهید شما را لینک کنم.
By: هادی on ژانویه 22, 2008
at 12:22 ب.ظ.