نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 18, 2007

در اثر به پا کردن کفش تنگ ، جائی گشاد می شود !

در اثر به پا کردن کفش تنگ ، جائی گشاد می شود !

سرورم را عادت چنان بود که هر وقت به حضور مبارک شان شرفیاب می شدم ، امر می فرمودند تا وجود شریف شان را برای گردش در باغ همراهی کنم.

بنده موقعیت را غنیمت می شمردم ، و سوالاتی می کردم ، و ایشان جواب می فرمودند.

یکی از روزها که در خدمت شان حضور داشتم، زانوی ادب بر زمین زدم، و دست مبارک شان را بوسیدم، و منتظر ماندم تا حضرت شان برای گردش در باغ امر به بر خاستن فرمایند، تا من هم مانند همیشه کفش مبارک شان را ببوسم و جلوی پای آن حضرت  قرار دهم.

چون ساعتی بگذشت ، و امری از جانب ایشان صادر نشد! بنده به خودم اجازه جسارت دادم، و گفتم: سرورم نمی خواهید با گردش در باغ، گل و بلبل چمن را سرافراز  فرمائید؟ فکر نمی کنید که بلبل در انتظار دیدار روی مبارک تان می میرد. گل پرپر می شود و چمن روی زرد می کند؟! زبانم لال، نکند بلبل بی موقع آواز خوانده است؟ یا گل با وسوسه باد برگی بر روی مبارکتان پرتاب کرده است؟ یا نکند چمن در خشک کردن شبنم سحرگاهی دقت کامل به عمل نیاورده، و پای ظریف آن جناب راکمی مرطوب کرده است؟ اگر چنین است امر بفرمائید تا باع را کأن فیکون کنم؟!

سرورم فرمودند: لا ، لا ، لا…چنین نیست که تو می گوئی. چند سالی بود که پایم تقاضای کفش نو می کرد. من سوراخ کفش را ندیده ، صدای پایم را نشنیده می گرفتم . دی ها (پریروز ، یا چند روز پیش ) به بازار رفتم تا بالاخره کفش نویی خریدم که تنگ اند و پاهایم را زخمی کرده است.

عرض کردم: قربانِ صدای پای شما گردم، مگر زمانی که روانه بازار بودید ، دو پای نازنین لطیف تر از برگ گل، خوش عطرتر از گلاب کاشان تان را همراه نبرده بودید؟ فرمودند: چرا اینها هم ( اشاره به پای محبوب شان) مرا همراهی می کردند و البته به خود زحمت دادند و در کفش رفتند. احساس کردند که کفش تنگ است، ولی آنها ( اشاره به یک جفت کفش براق در گوشه اتاق) ارزان ترین بودند. من این کفش ها را به قیمت یک دعا خریدم! و دخترک کفش فروش هم به سر مبارک من قسم خورد ، که گشاد می شوند!

عرض کردم: سرور من، جانم به فدای خاک پای‌ات ،آیا دختر کفش فروش گفت چه چیزی گشاد می‌‌‌شود؟

سرورم دهان باز کردند و فرمودند: ( با دهان بسته مشکل می‌توانستند چیزی بگویند) دخترک کفش فروش فقط گفت: گشاد می‌شود! ولی اسمی از چیزی یا جائی نبرد! حالا به علت تنگی کفش، جایی از من افزون تر از پیش گشاده تر گشته که حتی میل به راه رفتن را نیز از دست داده ام. ولی کفش کمافی سابق تنگی اش را حفظ کرده است!

آن روز سرورم به من بزرگترین درس زندگی ام را آموختند و یکی از بزرگترین مسائل ام را حل کردند که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. بر اثر به پا کردن کفش تنگ، جایی گشاد و گشادتر می شود که انسان را از بسیاری از کارها باز میدارد.

8 آبان 1373ــ 24 جمادی الاول 1415 ــ 21 اکنبر 1994 ــ درد عشق از تندرستی خوش‌تر است ــ نوشته خودم


پاسخ

  1. سلام.واقعا گشاد ميشه.كجاشو نمي دونم.عاقلان دانند.
    اين عاليجناب كي بود اين قدر افاده اي تشريف داشت؟ما نفهميديم.
    زت زياد

  2. سلام آقای اردوخانی
    خسته نباشید.
    وبلاگ زیبای شما را ( با آن مطالب خواندنی ) و از همه بهتر آن متنی که در مورد خودتان نوشته اید خواندم.البته وقت نکردم همه را بخوانم . یکی از پستهای شما را خواندم.
    آنرا متفاوت دیدم.
    وبلاگ من بازدید کننده زیادی دارد.
    لینک شما را با عنوان (شوخی و جدی ) به پیوندهای وبلاگم اضافه میکنم.
    قطعا از این به بعد بازدید کننده بیشتری خواهید داشت.
    __________
    ویدا محسنی

  3. جواد مهربان، پاسخ ات را در وبسایت خودت دادم.

  4. ویدا محسنی، از مهر شما سپاسگذارم. شاد و تندرست و پیروز باشی.

  5. لطفا ایمل خود را بخوانید.


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: