ترسو
پسرک چاقو در دست
هم ز خود
هم ز دیگران می ترسید
پسرک ترسو بود
پسرک مرد شد
قلم در دست
نه ز خود
نه ز دیگران می ترسید
مرد، دیگر نمی ترسید . ژانویه 2006 / استگان لب پریده ، نوشته خودم
ترسو
پسرک چاقو در دست
هم ز خود
هم ز دیگران می ترسید
پسرک ترسو بود
پسرک مرد شد
قلم در دست
نه ز خود
نه ز دیگران می ترسید
مرد، دیگر نمی ترسید . ژانویه 2006 / استگان لب پریده ، نوشته خودم
نوشته شده در شعر

من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
سلام اردو خانی عزیز
ممنون از اینکه جواب مرا دادید امشب دوستی با من کاری کرد که از شدت ناراحتی باور کنید قلبم درد گرفت .چه کنم دستانم بسته بود کاری از دستم بر نمی امد جز اینکه قید دوستی با او را بزنم
By: هوفی on آگوست 20, 2007
at 11:44 ب.ظ.
هوفی مهربان: از تجربیات بد، ادم می تواند نتیجه خوب بگیرد. این برایت درسی شد که روی هیچ کس زیاد سرمایه گذاری اخساسی نکنی.ختی من. کوشش اکنون فراموشش کنی چندی بعد صادقانه در باره اش بیاندیش . شاید تو هم …
دوست دارت اردوخانی
By: اردوخانی on آگوست 21, 2007
at 1:10 ق.ظ.