من هم همینطور
امروز عروسک ام گوشه ای نشسته و دست روی دست، زانو در شکم ، اّخم کرده ونق می زند، بهانه می گیرد. سرش را شانه کردم ، سنجاق زدم. سنجاق ها را در آورد و موهایش را پریشان کرد . چند بار صدایش کردم، رویش را به طرف دیگر کرد و جوابم را نداد. هرچه اصرار کردم که غدا بخورد، نخورد. بازی هم نمی کند. فقط انگتش را می مکد. حوصله قصه شنیدن هم ندارد.خواستم بخوابانم اش ، نمی خوابد. نمیدانم چرا با من قهر است. آه فهمیدم! محتاج نوازش ومهر است. من هم همینطور.
این احساس و اندیشه خودش آمد و من هم نوشتم.

خیلی زیبا ست! ما همه محتاج مهر و نوازشیم! به امید دیدار
By: خانم on آگوست 6, 2007
at 10:23 ق.ظ.
شما هیچ وقت به من جواب نمی دهید چرا؟
By: خانم on آگوست 8, 2007
at 3:28 ب.ظ.
خانم مهربان: شما اندیشه مرا بازگو می کنید، به راستی من و شما هم اندیشه ایم . با سپاس از توجه و مهر شما. یک داستان جدید به نام خر بخندید و شد از قهقهه سست نوشتم که امیدوارم مورد توجه شما قرار گیرد.دوست دارتان اردوخانی
By: شوخی و جدی on آگوست 8, 2007
at 7:53 ب.ظ.