من روی دنده چپ ام می خوابم. هر چه کوشش می کنم به پشت یا روی دنده راست بخوابم، ولی باز هم روی دنده چپ می غلطم و خواب های وحشتناک می بینم و از خواب می پرم و به ساعت نگاه می کنم، برایم فرقی نمی کند چه ساعتی است و چه روزی. با فشار ادرار به مثانه با زحمت از تخت خواب بیرون میایم و با انبوهی اندیشه های ابلهانه سر در گریبانم. هرچه کوشش می کنم نمی توانم فراموش شان کنم. به اندیشه های ابلهانه خود می خندم. فکر می کنم از دنده چپ به دنیا آمده ام، بدین جهت چپ دست ام.
اندیشه های من ابلهانه نیست، شیطانی است، شیطان فرمان بردار خداست. نکند شیطان فریب ام داده، نکند روان شیطان در وجودم رخنه کرده؟ ممکن است من خود یک شیطان باشم.
برای بلند شدن و بیرون امدن از تخت خواب احتیاج به دست هایم دارم، این دستم به آن دست می گوید غلط نکن، این پایم به آن پایم تعارف می کند و می گوید، شما اول بفرمایید، آنقدر این پا آن پا می کنم که از تخت خوب بیرون آمدن پشیمان می شوم و در تخت خواب می مانم، ولی فشار ادرار بر مثانه آنقدر زیاد می شود که ممکن لحظه دیگر شلوار و تخت خواب را خیس کنم.
با بی حوصلگی صبحانه ای می خورم، دوباره به تخت خواب می روم. کسی نیست که با خیالش به خواب روم و خواب خوش ببینم. صدای آژیر آمبولانس را از بیرون می شنوم، خدا کند دنبال زائو رود.
اگر مثانه پر نمی شد، اگر شکم قار قار نمی کرد، شب و روز روی دنده چپ می خوابیدم و تا خواب های ترسناک ببینم، خواب خوش در خیالم نمی کنجد.
خوش به حال سنگ ها، هر کجا که شد، کنار هر کدام، روی هر که شد می خواب اند و خواب های خوش می بینند. کاشکی تکه سنگی در کوهستانی یا در رود باری بودم میان سنگ های ریز و درشت.
فراموش کردم: من کارمند نمونه بودم، زودتر از همه سر کارم می رفتم، پشت میزم می نشستم، با همکارانم سلام و علیکی می کرم، بدون یک کلمه حرف زیادی سر گرم کارم می شدم. رییس ام باره ها به من گفته بود: هیت مدیره تصمیم گرفته، وقتی من باز نشسته شدم، شما جای مرا می گیرید.
حالا من باز نسشته شدم، در تخت خواب غلط می زنم خواب های وحشتناک می بینم، رییس ام همچنان سر کارش است و یک نفر دیگر جای مرا گرفته.
9 فروردین 1404 ــ 29 مارس 2025 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 29, 2025
شیطان فرمانبردار خداست!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه

بیان دیدگاه