یک ایمیل از دوستانم ( کلیمی و مسلمان و ارمنی )در آن بهشت داشتم.پس از شادباش به من ، و دلتنگی از اینکه نزد آنها نیستم . سپاسگزاری از این که در مراسم ختم آنها با سخنرانی خودم و گفتن چند طنز و هجو در سبب شادی و خنده بستگان و دوستان شان شدم ، نوشته اند : ما دوستان تو هر وقت پوکر بازی می کنیم یاد تو هستیم و اگر می توانی هر چه زودتر بیا ، چون گاهی یک پا کم داریم.
بعضی دوستان بی معرفت ندید بدید ،همه اش مشغول بخور بخور و حال کردن با حوریان هستند. در ضمن در کفن خودت چند دست ورق خوب بگذار چون ورق های بهشت خوب نیست . اما اینجا پول وجود ندارد . ما سر حوری هایمان یا باغ ها و میوها و جوب شیرو عسل بازی می کنیم. بی معرفت مثل اون دنیا پول های ما را نبری که خرج کسان دیگر کنی. یعنی اینجا حوری های ما را نبر و بده دست جهنمی ها. باری زندگی در اینجا خسته کننده است . . . ما تا راست می شود ،فورا چند تا حوری می آید. زنامون هم با غلمان ها مشغول اند. مادر زنان مان هم به همچنین . از شر غرغر آنها راحتیم . هرکس هفتاد تا باغ بی انتها بزگ تر از بلژیک ،با هفتاد کاخ هر کدام بزرگ تر از کاخ پادشاه بلژیک. تو هر کاخ هفتاد تا اتاق در اندر دشت با هفتاد نوع غذا و هفتاد تا حوری. خلاصه کار ما خوردن وک . . . است .
اینها را گفتیم که دهنت آب بیفتد و زودتر هوس کنی بیایی اینجا . ولی می دانیم که مردِ مرد نیستی. هم شکم ات سیر است و هم زیر شکم ات.
باور کنید : وقتی آدم ( آدم یعنی من ) این همه مهر دوستان را می بیند شرمنده می شود. به طوریکه زبان از گفتن اش باز می ماندو قلم از نوشتن.
13آذر 1386 ــ 4 دسامبر 2007 بلژیک

بیان دیدگاه