نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 19, 2023

در انتظار زمستانی دیگر!

د
کفش و کلاه کرده، با دسته گلی خواستم روانه منزلگه یار شوم.در آن لحظه که پای از خانه بیرون نهادم، یکباره برف تندی آغاز به باریدن کرد همراه با طوفان.
یکباره یاد نامه ویس به رامین (فخرالدین اسعد گرگانی) افتادم!
نامه‌های رامین به ویس:
. . . نخواهم بی تو یارا زندگانی، نه آسانی نه کام این جهانی
نترسم چون تو را بینم ز دشمن، وگر باشد زمانه دشمن من
اگر راهم سراسر مار باشد، برو صد آهنین دیوار باشد
همه آبش بود جای نهنگان، همه کوهش بود جای پلنگان
سمومش باد باشد صاعقه میخ، نبارد بر سرم زان میغ جز تیغ
به جان تو که زان ره برنگردم، وگر چونان که برگردم نه مَرد
اگر دیدار تو باشد در آتش، نهم دو چشم بینا را در آتش
ره وصلت مرا کوتاه باشد، سه ماهه راه گامی راه باشد . . .
آری، با گامی استوار روانه منزل یار شدم. زمانی به باب خانه یار رسیدم سراپایم را برف پوشانده، گل ها در دستم زیر برف پنهان شده بود. بر درباب منزلگه یار گوبیدم. او با خوشرویی و لبی خندان در را باز کرد، قدم به درون نهادم. یارگل ها را از من گرفت، برف اش در در جامی بلورین ریخت روی آن شیره ریخت، با قاشقی از طلا مخلوط کرد و خورد.
گفتم اش ای یار زیبای من، ای دلبرم بده بوسه ای زان لبان شیرین ات. گل ها را بر سرم کوبید لگدی بر باسن مبارک من زد و گفت «برو از ننه ات بگیر»، برو زمستان دیگر بیا که من برف شیره دوست دارم، من را از خانه بیرون کرد.
نالان و گریان روانه خانه شدم، زمانی که به خانه رسیدم، اشک هایم بر گونه ام یخ زده ، بر ، مژگانم گلوله های یخ آویزان بود. مادر چون حال نزار مرا بدید، به جای بوسه چند تو سری به من زد و گفت: باز هم به دنبال الواتی رفتی، سگ تو این هوای سرد برفی پای اش را ازلانه بیرون نمی گذارد.
در رخت خواب با تبی تند و بدنی لرزان، به یاد یاردر انتطار زمستانی دیگر بودم.
28 آبان 1402 ــ 19 نوامبر2023 ــ اردوخانی ـــ بلژیک


بیان دیدگاه

دسته‌بندی