با خواندن نوشتار دوست ارجمندم «صندووق نامه»حسین دولت آبادی» خاطره ای به یادم آمد.
یکی از هموطنان که شوق نویسندگی داشت، ولی به اندازه من هم سواد نداشت، داستانی الهام گرفته از سوختن شمع پروانه نوشته بود، کم و بیش این چنین.
در شبی زمستانی برفی سفید هم جا را فرار گرفته بود،باد سهم گینی می وزید، پنجره یخ زده بود. من شمعی روشن کرده، بر کنار پنجره گذاشتم. ناگهان پروانه ای خود را از بیرون به پنجره چسباند، پروانه را به درون راه دادم، در آتش عشق شمع بسوخت. شمع تا به آخر بسوخت. من شمع ام و پروانه. نزدیک به ده صفحه (در این مورد شاهد زنده دارم، اگر به خاطر بیاورد)
من این نوشته را به دست دوست ام(شاهد) دادم و اوهم خواند با هم خندیدیم. و به طرف گفتم: اخه تو سرمای سخت زمستان پروانه پیدا نمیشه، این مزخرفات چیه می نویسی، و . . .
طرف سخت دلخوراز من پشت سرم هم هرچه خواسته بود، گفته بود.
پس از چند سال داستان هایش را برای ناشر نویسنده مشهوری برد. او از کتاب او تعریف کرد، و گفت، 3000 یورو بدی، برات 500 جلد چاپ می کنم. پس از چانه زنی به 1500 یورو دو طرف راضی شدند. گویا به دلیلی کتاب چاپ نشد.
یکبار دیگر در لندن بودم. آقای . . . استاد تاریخ، باز گو می کرد: شخصی مدعی استاد ادبیات بودن می کرد. شاعر مشهور . . . هم حاضربود. طرف گفته بود، می خواهد کلاس درس ادبیات بگذارد. شاعر ما هم او را تشویق کرده بود. پس از چند جلسه استاد ادبیات مسخره عالم و دیوانه شد.
روان کلشیری شاد. رمان « آمهدی» را به او دادم. پس از چند روز نظرش را پرسیدم، گفت: برو بیشتر مطالعه کن بعد بنویس. بدهکاری اخلاقی ام را به سعیدی سرجانی هرگز فراموش نمی کنم. کتاب «وقایع التفاقیه» (آخوند شناسی)او تصادفی کنارم است. با خواندنش به بن(ذات) پلید آخوند بیش ازبیش پی می بریم.
ای برادر: هرچه دختر همسایه چل تر، بهتر،. چرا خود را بده کنیم! بگذار هرکه هر غلطی می کند، بکند، به ما چه. این تن بمیره غلط های زیادی من رو بگو. حوصله خواندن دوباره این حرف ها را ندارم. گر گنه از ماست ببخش.
25 تیر 1402 ــ 16 ژوییه 2023 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 16, 2023
دختر همسایه هرچه چل تر، بهتر!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه

بیان دیدگاه