داستانک:در بیمارستان شهر لوون در سالن انتطار منتطر نوبت ام بودم. با چند زن و مرد دیگر.
دو تا زن با هم درد دل می کردند. مردی تقریبا مسن دو صندلی دور تر، سرش در روزنامه ای بود. یکی از زن ها به زنی که کمی مسن تر بود گفت: می بینی، 16 ساله بودم که سرطان گرفتم، ولی هم زمان یک دختر 14 را دیدم که سرطان داشت.
مرد سرش را از روی روزنامه بلند نکرد و خیلی خونسرد گفت: رقابت همه جا هست
نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 13, 2023
رقابت همه جا هست!
نوشته شده در منتشر نشده ها

بیان دیدگاه