خدا بیامرز شاهنشاه آریا مهر، زمانی که در راه زیارت امامزاده داود از اسب افتاد گفت: یا حضرت ابوالفضل العباس. حضرت ابوالفضل العباس آمدو دستش را گرفت. واز پرت شدن او در دره جلوگیری کرد. (اسب نبود قاطر بود، ولی درمقام شاه نبود که بگوید سوارقاطر شدم، بدین جهت در کتاب ماموریت برای وطنم نوشت اسب)
شاه روی به آن حضرت آورد و از مرگ نجات یافت. اگر شاهزاده رضا پهلوی هم از پدرش می آموخت، به جای روی آرودن، به اسراییل و آمریکا وسلطان های عرب، و هر کس ناکسی، چند بار هر روز یا ابوالفضل العباس می گفت، با پیراهنی بر تن که نقش ونام آن آن حضرت هم روی اش نقش بسته : شاید به مرادش رسیده بود و تاج کیانی را بر سر داشت.
خدا بیامرز شاهنشاه آریا مهر زمانی و یکه تازی می کرد وفرمان می دادو با سران دنیا همنیشین و همسخن بود، محل گربه هم به ایرنی ها نمی گذاشت، سیاستمداران و ایرانی ارتش وطن پرست را از خود می راند، با ثورتروت ملت سهام شرکت ها چند ملتی می خرید، به دولت های غربی وام می داد، سران کشوهایی عربی برای گدایی نزد او می آمدند. ملک حسین پادشاه اردن که خود را برادر شاه می دانست، و مرتب با خانواده اش مهمان دربار بود، با تمام بی وجدانی، زمانی که شاه سقوط کرد، او را به خود راه نداد. تنها مرد عرب، انور سادت رییس جمهور مصربود که از شاه و خانواده اش پذیرایی کردشاه هم از اسب افتاد، هم از رسم، ولی شاهزاده نه از خر شیطان افتاد و نه از خری ات.
(اگرمخالف شاه هم باشیم،نباید گذشت و بزرگواری انور سادات را فراموش کنیم)
5 تیر1402 ــ 26 ژوئن 2023 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | جون 26, 2023
نه از خر شیطان افتاد و نه از خری ات!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه

بیان دیدگاه