ای یار گوذ تو بهترین گور است| همچون نسیم در شب و روز است
ای صدای آن چون صدای بلبل| به خصوص گر تو کنی قنبل
گاهی صدای آن چو نعره شیر| بار دگرصدای موش اسیر
گاهی صدای آن چو چنگ است| وآن گاه دگر طبل جنگ است
گاهی چو آواز کوچه باغی| بر میا ید از دل سوخته داغی
گاهی چو صدای اره بر میخ| یا ولزولز کباب بر سیخ
گاهی صدای آن چو شیپور| می دهد خبر از را دور
گاهی چو فریاد است و آه ناله| گاهی گوید درود دختر خاله
گاهی چو نامه که می دهی جر| یا طفل که از بهر ممه می زند زر
گاهی چو صدای قلقل قلیان| گاه دگر چون پتک آهنگر بر سندان
گاهی فرمان می دهد بر لشکر جم| از فرماندهان ندارد هیج کم
گاهی مشوق و گوید به به| گاهی سرزنش کند و گوید اّه اّه
گاهی چو دریای پر خروش است| گاهی چو آب در حال جوش است
گاهی چو دو،رِ، می، فا، سو، لاسی| گوید که تو خرفتی وتنبل کلاسی
گاهی بویش چو بوی تیز آب | وآن گاه دگر به از عطرِ گلاب
قمری به آواز وصف گوذ تو گوید| بلبل به باغ گوذ تو جوید
گر ول کنی گوذی در بازار| از بهر یافتنش دل میازار
وآن دم که ز کون تو کرد پرواز| کی به جای خویش گردد باز؟
گر گوذت هدر رفت بی ریش| غمگین مباش و دل نکن ریش
ریش برادری است عاقل و عادل| نی ز برادش سبیل گردد غافل
وآن ریش که برادر سبیل است| قورباغه پسر عموی فیل است
ای یار گوذت خود یک زبان است| گوینده صد راز نهان است
گفتند اردو هزل و گزافه کن بس| گفتم به ز گوذ یار نشنید کس
23 ژوییه 2003
1 ــ نتوان گوذ دید جز به چشم بصیرت ــ نتوان گوذ رنگ کرد جز به رنگ خیال..
2 ـ گوذ تو چنان نقش بست در جانم شبی ــ گفتما این گوذ یار هرگز زیاد نبری
زبویش بینی آب آمدو چشم بسوخت ـ وز صدایش کر گشتم و ندارم زدنیا خبری. قدرت گوذ را تجسم کنید.
23 آبان 1395 ــ 13 نوامبر 2016 ــ بلژیک ــ اردوخانی

بیان دیدگاه