نگاشته شده توسط: ordoukhani | آگوست 13, 2012

دریغا که میانش ندیدم

دریغا که میانش ندیدم

زن زیبایی دیدم که رخش ماه را به شگفتی وا می داشت، و لبش غنچه را به تحسین. موی را با مقنعه پوشانده بود، و دامنی کوتاه و نازک و چین دار بر تن، که با هر تکان بالا و پایین می رفت.

بالا و پایینش دیدم، بسیار زیبا خیال انگیز بود. دریغا که میانش ندیدم!

خواهش می کنم در مورد این نوشته کوتاه اظهار نظر کنید، تا بدانم چه برداشتی دارید. با سپاس پیشاپیش

16 ژوییه 2012 ــ بلژیک ــ اردوخانی


بیان دیدگاه

دسته‌بندی