نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 22, 2012

واژه فرهنگ

واژه فرهنگ

تمام روانم سوزن خورده و سوراخ ــ سوراخ است. جای سالمی در آن نمانده. از روز تولدم  مرتب به من فرهنگ تزریق کرده اند. فرهنگ خوردن و نوشیدن، فرهنگ ریدن و شاشیدن و گوزیدن، فرهنگ پس و پیش، فرهنگ واجب، مستحب و حرام. فرهنگ گریه و زاری و التماس، فرهنگ بر سر کوبیدن، فرهنگ چاپلوسی و ضعیف کشی. فرهنگ حسادت و تنفر… فرهنگی کهنه و پوسیده در ستیز با فرهنگ دانش.

به  او بگویید: دزد! جانی و آدمکش! خائن و وطن فروش! محتکر! اینها را تهمت نمی داند. می گوید: زرنگم. اما هرگز نگویید، بی فرهنگ است!!
آنقدر به من فرهنگ تزریق شده که از هرچه فرهنگ است بیزارم، و به واژه «فرهنگ» حساسیت دارم.

6 فروردین 1391 ــ 25 مارس 2012 ــ بلژیک ــ اورایز ــ اردوخانی


بیان دیدگاه

دسته‌بندی