قهرو آشتی!
گفت: با تو قهرم، هر آنچه به من دادهای، پس می گیری.
آغوش باز کرد. با نگاهی پر مهر در آغوشم گرفت. نوازشم کرد، نوازشم کرد. بوسهها و بوسهها و بوسهها… دستم را گرفت و برد و برد و برد…
گفتم: بیا آشتی کنیم! شاد و خندان به رقص در آمد و گفت: بهتر از این نمی خواهم، بیش از آن نمی خواهم! هر آنچه به من بازگردانده بود، به او بر گرداندم.
این چنین با هم، قهرو آشتی می کنیم!
5 مرداد 1388 ــ 26 ژوییه 2009 ـ بروکسل اردوخانی

بیان دیدگاه