اگر !
وجدانم را، به خواب نزنم.
اگر سر گرم نباشم،
اگر به گرسنگان بیاندیشم،
اگر به فکر مردن بی خانمان ها در سرما باشم،
اگر به بیماران بی درمان بیاندیشم،
اگر باشم در اندیشه ی زندانیانی که زیر شکنجه می میرند،
زمانی که آزاد می گردم.
و صد ها اگر دگر…!
از انسان بودن ننگ خواهم داشت،
و از شرم خواهم مرد.
۶ بهمن ۱۳۸۷ــ ۲۵ ژانویه ۲۰۰۹. بروکسل .اردوخانی
hejab-diary.blogfa.com شما دعوت شده اید به وبلاگ مسئله ای به نام «حجاب»
سـلام
………………………………… ۞ ………………… ۞
……………………………………//__)) …… ۞ ………………… ۞
……………………………… ……//……………۞ ………………… ۞
…………………۞…۞…۞ … … ………… ۞ …۞۞۞ …… ۞………۞۞۞
… ۞۞۞……۞…۞…۞……۞ … … …۞ …۞……۞……۞………………۞
…۞………۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞……۞……۞……۞۞۞۞………۞
….۞…….۞………………………………………………………………۞……۞…………………۞
…….۞.۞.…………………………………………………………۞……………۞۞۞۞۞۞۞
…………………………………………………………………………۞
………………………۞۞۞۞……………۞۞۞۞…………۞
…………………….۞۞……۞۞………۞۞……۞۞.…….۞…….۞.……………….۞
بــــه نــــام……۞۞…………………۞۞……………………….۞…….۞…………………۞
…………………۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞.……۞۞۞۞۞۞۞
…………………………………………………………۞…………………………………۞
… کمتر کسی از آن به عنوان یک مسئله سخن می گوید!
خیلی دلم می خواست با این دو دختر حرف بزنم و بفهمم زمانی که پدر یا مادر آنها بهشان گفته اند دیگر باید چادر سر کنند، چه استدلالی برای این دستور آورده اند؟ مثلا مادر گفته است: چون من چادر سر می کنم تو هم باید سر کنی؟ یا اینکه که برای محافظت از خودت باید چادر سر کنی؟ هرکدام که باشد، یک واقعیت روشن است و آن اینکه «چادر موروثی»، و اساسا حجاب موروثی، آن هم برای دختری که با هر منطق و عقل سلیمی هنوز یک کودک است، یکی از غیرانسانی ترین شیوه های اجبار است که برخلاف اجبار حکومتی حجاب که همه می بینند و درباره اش حرف می زنند، آنقدر پنهان است که حتی وقتی فمینیستها یا محققان مسائل زنان خشونتهای خانگی را که دختران دچار آنند فهرست می کنند، جایی در آن فهرست پیدا نمی کند.
شما هم از تجربه خودتان و دوروبری هایتان درباره چادر بنویسید.
……جایزه!……
بهترین کامنتی که از دوستان بجا بمونه با ذکر نام و مشخصات نویسنده ش
در تبلیغات بعدی من گنجانده میشه. حضور شما موجب امتنان خاطر اسـت.
…………………
کامنت گذار: سید حسین متولیان
آدرس: botgar.persianblog.ir
نکته جالب به نظر من اینه که این تفکیک ذهن ما رو آماده میکنه که به هم به چشم انسان نگاه نکنیم. وقتی یه دختر و یه پسر همدیگه رو میبینن بجای اینکه فارغ از جنسیت به انسان بودن طرف مقابل دقت کنند دقیقا روی جنسیت زوم میکنند. دوست دختر و دوست پسر تو همین فرهنگ شکل میگیره. فرهنگی که نمیتونه بگه دوست. انگار بزرگترین مرز برای دوستی جنسیته. این فاجعه است.
By: hejab-diary.blogfa.com on ژانویه 25, 2009
at 9:35 ق.ظ.
سلام
پیروز باشید…
خوندمش استاد… چی بگم؟!… گاهی واژه کم میارم برای حرفهای دلم…
…صدها اگر دگر … !
By: آدیش on ژانویه 25, 2009
at 10:28 ق.ظ.
سلام استاد
حال شما چطور است
خیلی وقته بیمعرفت شدم
اما شما را از یاد نبرده ام
دوست دارم یکروز شما را ملاقات کنم
منتظر حضور سبزتون هستم
By: میرزای ایرانی on ژانویه 26, 2009
at 3:22 ق.ظ.
ابولفضل عزیزم سلام. دشمنت شرمگین باشه
By: سیا on ژانویه 26, 2009
at 4:49 ق.ظ.
سلام
اگر این جور که فرمودید با این عینکها وبا این ظرافت ودقت به اطراف بنگریم ودر این مسائل دغدغه داشته باشیم ان وقت شاید بشود گفت که این مسائل ارام ارام کمی تا حدودی از جامعه رخت بر بندد وبیرون شود اما دریغ وصد دریغ
با احترام حسینی
By: جهانگرد on ژانویه 26, 2009
at 4:17 ب.ظ.
سلام
چی فرمودید؟؟!
By: گلصنم on ژانویه 26, 2009
at 9:28 ب.ظ.
اردو خانی عزیز
لطفاً تا اطلاع ثانوی فوت نفرمایید که به شما هنوزهم اشد ضرورت است.
زنده باشید.
By: کاکه تیغون on ژانویه 27, 2009
at 12:09 ق.ظ.
By: باران on ژانویه 27, 2009
at 1:52 ب.ظ.
با سلام
جهت اطلاع به عزیزان…
دومین جشنواره وبلاگ نویسی شهر، شهروند، شهروندی
دومین جشنواره شعر طنز شهر، شهروند، شهرداری
نخستین جشنواره داستان کوتاه و کوتاه کوتاه شهر، شهروند، شهروندی
By: همراوی on ژانویه 27, 2009
at 2:14 ب.ظ.
ممنون..
اما نمی دونم چرا روبرو شدن با نامهربانان برام دشواره استاد؟!!
باران
By: باران on ژانویه 27, 2009
at 9:28 ب.ظ.
از کامنت زیبا و پر محتوا تون ممنونم..
فکر میکنم اندیشه ی شما خیلی دور از این بیت وحشی بافقی نیست استاد:
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی/ما چه داریم که از ما ببرد یا نبرد
باران
By: باران on ژانویه 27, 2009
at 10:34 ب.ظ.
سلام استاد

خوبین؟
خوندم ولی غمگین…
ناراحت نباشید و روزگار میگذره خیلی غصه نخورین
موفق باشین
By: نیلوفر مرداب on ژانویه 28, 2009
at 9:20 ق.ظ.
دورد اردوخانی عزیز
مرگ نصیب دشمنان تان باد, و نصیب آنانی که از احساسات و عواطف انسانی بدور اند.
همین رسم دنیا است (یکی را برون رفت ز اندازه مال یکی در غم نان و خرچ عیال)
حالا شما خیلی زیاد هم غصه نخورید و گر نه شاهد ظهور حسنک غمکش ثانی خواهیم بود.
غم های تان کم باد!
By: بهمن on ژانویه 28, 2009
at 11:59 ق.ظ.
سلام … و من واقعا از انسان بودم شرم دارم.
By: مزنا on ژانویه 29, 2009
at 4:15 ق.ظ.
خواب دیدم روی زمین هم می شود پرواز کرد………………
By: ساز خدا on ژانویه 31, 2009
at 11:20 ب.ظ.