خدا چگونه به وجود آمد؟
پدرم! وقتی تو رفتی، من تا نزدیک کمرت بودم. اما پس از آن هروقت که کار خوبی می کردم، در خیالم تو مرا با مهربانی تشویق می کردی. و اگر خلافی، خجالت زده خودم را در برابرت می دیدم.
گفتی که با مادر مهربان باش.من مهربانم، اما او مرا گاهی سخت می رنجاند. هر بار که خلافی می کنم، او مرا از زبان تو سرزنش می کند. پدر! به او بگو من تحمل سرزنش تو را ندارم، از زبان خودش هرچه می خواهد بگوید.
امروز که دست کودکی در دست دارم، هنوزخود را کودکی احساس می کنم و دست دیگرم را در دست تو است.
شاید خدا این چنین به وجود آمد، که ما همیشه در خیال خود به مهر پدر و مادری مهربان محتاجیم.
۱۹ دی ۱۳۸۷ ــ ۸ ژانویه ۲۰۰۹ ـ بروکسل ــ اردوخانی
شوخی و جدی 
sallam
khobid
man az webe shoma kheyli khosham omad mishe mano ba esme
.::::: persi@n music :::::.
link konid jozve peyvandaton
mer30
bye
By: shobeir on ژانویه 8, 2009
at 2:08 ب.ظ.
سلام
خدا اینگونه بوجود نیامد.سری به وبلاگم بزنید
By: راستین on ژانویه 8, 2009
at 2:14 ب.ظ.
By: shabnam on ژانویه 9, 2009
at 8:23 ب.ظ.
نامهربان شده ای ها ! نگویی نگفتمت
By: الهه سخن on ژانویه 9, 2009
at 8:27 ب.ظ.
اقای اردوخانی عزیز
در خبرنامه عضو شدم اما نوشته های شما برای اینجانب ارسال نمی شود
By: نوید میجانی on ژانویه 10, 2009
at 4:38 ب.ظ.
وب قشنگی دارید
پیش منم بیایید(برای تبادل لینک)
By: صدف on ژانویه 10, 2009
at 5:11 ب.ظ.
پاسخ به نوید مهربان. اول اینکه من عضو خبرنامه نیستم. دوم نوشته های من سیاسی نیست، بلکه اغلب ادبی و اجتماعی(خیر سرم) است
By: ابوالفضل اردوخانی شوخی و جدی on ژانویه 10, 2009
at 5:41 ب.ظ.
وقتی زمستان بود و من دخترکی بازیگوش.
در مسیر راه همیشه جا پای ،جاپاهای بزرگ می گذاشتم .این بهترین بازی ام بود. بعد دستم می آمد که چقدر کوچکم؟!
حالا دو داستانک نوشته ام. به رسم قدیم بیا ببین ! قیاس کن! با گذشت این همه عمرم باز …چقدر کوچکم ؟!
By: زنی که بلند فکر می کند on ژانویه 10, 2009
at 8:46 ب.ظ.
تازه ترین خبرهای افغانستان
By: mahdi on ژانویه 22, 2009
at 12:55 ب.ظ.