نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 13, 2007

پرنده ای در قفس

 

همچو پرنده ای

در این قفس که نا مش زنگانیست

زندانی ام

این قفس برای من تنگ است

 

فریاد می زنم

می گویند: آواز می خواند

پرو با ل به دیوار قفس می زنم

می گویند: مست است و می رقصد

اشک می ریزم

می گویند: از شادیست

 

غمگین و نا امید ، سر به زیر

در گوشه ای

 در خود فرو می روم

می گویند : در عبادت است.

 

چه آوازی ، چه رقصی، چه شادی، کدام عبادت

عارف دورغ بگو

بگو از سیر سلوک ات

بگو از جذب وجودت

بگو از آزادیِ روح

 

منِ زندانی تنها به دروغ تو دل خوش دارم.

 

پنج شنبه 15 آبان 1382 – 6 نوامبر 2003 / سلام روسپیان سلام


بیان دیدگاه

دسته‌بندی