برای ثبت در تاریخ: داستان زیر یکی از صدها داستان است که از نیاکان مان سینه به سینه به ما ارث رسیده، ومن فکر کردم ممکن در اثر دگرگونی زمان، این برگ زرین از ادبیات باستانی به فراموشی سپرده شود، بدین جهت را نوشتم تا در تاریخ بماند. باشد تا آیندگان ارزش این خدمتگذار به تاریخ را بدانند.
آورده اند دو خواهر بزرگ و کوچک بودند. خواهر بزرگ بیمار در بستر کنج اطاق افتاده بود و ناله سر می داد. خواهر کوچک شاد و خندان لب پنجره می نشست به خران نر در باغ می نگریست. چون این حیوان ها . . . راست می کردند تلو تلو می دادند، مرتب می گفت: آخ به جانم ، آخ به جانم. یک روز خواهر بزرگتر ناله کنان به خواهر کوچک خود گفت: چرا همیشه می گویی: آخ به جانم، آخ به جانم، یکبار هم بگو به جان خواهر نا توانم.
یکشنبه 21 شعریور خورشیدی ــ اول جمادی الثانی قمری 1420 ــ 12 سپتامبر 1999 غربی خاک بر سری. از کتاب « خر تو خریا جهان بینی خر» به خامه خودم.
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 24, 2023
به جان خوهر ناتوانم !
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟