شادی و سر مستی خر بودن !
باور کنید خر بودن، شاید ندانید آگاه به نادانی چه اندازه شادی و سر مستی آور است. زمانی که با تمام وجود پی می برم که هیچ نمی دانم، چنان آزادی من دست می دهد که نمی توانم آن را بازگو کنم. گویی نیستم. آزدی در نیستی است! پیش آز ان که نیست شوم.
زمانی که خسته به تخت خواب می روم، و خواب به چشمانم راه نمی آید، صد بار تکرار می کنم: هیچ نمی دانم، هیچ نمی دانم، . . نمی دانم که هستم، کجایم، . . . باور کنید آرام ــ آرم به خواب می روم. امتحان کنید !
حشره که یک رور به دنیا می آید. در چند ساعت، یا چند دقیقه جفت گیری می کند، تخم می گذارد و می میرد. در این مدت کوتاه هستی هر آنچه باید او بداند به او آموخته. یا مورچه ای که دو سه هفته بیشتر عمر نمی کند. هر آنچه باید بداند می داند، همه جانداران، ولی من از خودم می پرسم، چه می دانم، دانسته هایم به چه کار آید. پاسخ هیچ است
اگر به کسی بگویید خری، چنان آشفته می شود و خون به شقیقه اش روان می گردد و از خود بی خود، و بد ترین ناسزا ها را روان شما می کند.
بارها کسانی به من گفته اند خیلی خری. پاسخ دادم، عزیزِ مهربانم تو دیر به خری ات من پی بردی من سال هاست که می دانم خرم، و مجسمه خری را بالای در خانه ام کار گذاشته ام و زیرش با تاریخ زاد روزم نوشته ام: استاد من. در خر بودن شادی و سر مستی است که در آدم بودن نیست.
27 اسفند 1401 ــ 18 مارس 20233 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 18, 2023
شادی و سرمستی خر بودن!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟