به یاد دارم خر پیازی آمد دم در خانه امان. مادرم و چند زن دیگر سرگرم خرید پیاز بودند، من دیدم کپل خر از بسکه چوب خورده زخمی است. رفتم شیشه مرکرکروم را آوردم شروع کردم به زخم خر مالیدن.
خر گوز خرکی و پر صدا رها کرد. همه خندیدن. در دل گفتم: هرکسی به نوعی از زحمت و مهر من سپاسگزاری می کند.
در هوای گرم بعد از ظهرتابستان، زمانی که همه در زیر زمین خواب بودند، من یواکشی در کوزه شکسته ای آب خنک می ریختم و برای سگ های محل می بردم.
همه سگ های محل با من دوست بودند. دم خانه ما را با دوم شان جارو می کردند. هر کسی به نوعی از زحمت و مهر من سپاسگزاری می کند.
کوتاه بگویم: در تمام عمر خر حمالی مفت و مجانی بسیاری را کردم،
دریغ از دمی که تکان داده شود، دریغ از یک گوز.
8 آذر1401 ــ 28 نوامبر2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 28, 2022
دریغ از یک گوز!
نوشته شده در منتشر نشده ها, طنز
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟