نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 24, 2022

حیران و سرگردان بودم!

مادرم غمگین اشک می ریخت،
پدرم را نفرین می کرد.
پدرم عادت کرده بود،
احساس آرامش می کرد،
گویی صدا مادرش بود از دهان همسر.


پدرم فریاد می زد، ناسزا می گفت،
مادرم با چهره ای شاد، غرق لذت بود،
گویی صدای پدرش بود از دهان شوهر.

و، من آزرده خاطر، میان این دو،
سرگردان و حیران بودم.
4 آذر1401 ــ 24 نوامبر 2022 ــ اردوخانی ــ بلژی
ک


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: