نگاشته شده توسط: ordoukhani | جون 15, 2022

زنی که مهمترین نقش را در انقلاب 57 داشت


زن که بدون او این انقلاب زخ نمی داد. اجازه بدهید اشاره کوچکی به زنانی که در سیاست ایران نقش مهمی داشتند کنیم. مهد علیا مادر نصرالدین شاه، مادر زن امیر کبیر!


. . . خصومت مهدعلیا با امیر به حدی بود که ازدواج دخترش عزت ملک خانم با امیرکبیر به‌فرمان ناصرالدین‌شاه نیز نتوانست در بهبود روابط آن دو مؤثر باشد. مهدعلیا که در برابر امیر خود را ناتوان می‌دید، در ساقط کردن او از قدرت و حتی از حیات، هرچه دسیسه و تدبیر داشت به کار گرفت
او سعی کرد ناصرالدین‌شاه را متقاعد کند که امیر سودای سلطنت را در سر می‌پروراند و عزت و احترام او نزد مردم بیشتر از شاه است. این توطئه‌چینی‌ها و دسیسه‌ها ابتدا در شاه کارساز نبود، ولی آن‌قدر تکرار شد و آن‌قدر از زبان‌های مختلف شنیده شد، که سرانجام در او اثر کرد.

در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ ه.ق ناصرالدین‌شاه با ارسال این دست‌خط، امیر را از صدارت عزل کرد: «چون صدارات عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.

 چهل روز پس از تبعيد اميرکبير به کاشان در شبي که جشن عروسي عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه با سلطان خانم بود، شاه پس از نوشيدن شراب مفصل، مست لايعقل شد و مهدعلیا فرصت را مغتنم شمرده، فرمان کشتن ميرزا تقی‌خان را خطاب به حاج علی‌خان حاجب‌الدوله فراش‌باشی، از فرزندش گرفت. شاه که نیمه‌های شب به حالت طبیعی بازمی‌گردد، دستور می‌دهد که حاج علی‌خان را ببیند و حکم را برگرداند، اما به او گفتند که حاج علی‌خان برای اجرای دستور به سمت کاشان راه افتاده است

هنگامی‌که حاج علی‌خان فراش‌باشی به کاشان رسید، امیرکبیر در حمام بود. مأموران دولتی درهای حمام را بستند تا کسی داخل نشود. حاج علی‌خان به امیر پیشنهاد داد که خود طریقه کشتنش را انتخاب کند. امیر نیز که عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، گفت با قطع رگ دستانش جان شریفش گرفته شود. پس از قطع رگ‌های امیر با اشاره حاج علی‌خان، ضربه‌ای به میان دو کتف امیر وارد شد و او به زمین افتاد و سپس دستمالی در دهان او فروبردند تا نفس‌های به شماره افتاده امیرنظام را برای همیشه قطع کنند. به‌این‌ترتیب، با حسادت‌ها، کینه‌توزی‌ها و دسایس بسیاری ازجمله مهدعلیا؛ مادر شاه، ایران یکی از شریف‌ترین و نجیب‌ترین اصلاح‌گران خود را از دست داد.
نقش اشرف پهلوی در قتل امیرمختارکریم پور شیرازی!
امیرمختار کریم‌پور شیرازی (زاده: ۴ بهمن ۱۲۹۹، روستای دهویه بخش رونیز 
شهرستان استهبان – ۲۴ اسفند ۱۳۳۲، تهران) شاعر، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی هوادار مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران بود[۱] که پس از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر و پس از مدت‌ها شکنجه در زندان دژبان مرکز ارتش در آتش سوزانده شد.[۲] در بعضی جاها درج شده که وی از دودمان کریم‌خان زند بود.[

وی مدیر روزنامه شورش وی مدیر روزنامه شورش بود که از سال ۱۳۲۹ منتشر می‌گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده‌اش ابراز کرد. در گوشه سمت راست روزنامه وی کلامی از امام دوم شیعیان نوشته می‌شد: «پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین ستوده‌تر است

مردم می‌گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند. مردم می‌گویند این پولهایی را که اشرف بنام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل، تراخمی و بی سواد این مملکت فقیر و بدبخت می‌گیرد به چه مصرفی می‌رساند… مردم می‌گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه، مقننه و اجرائی این مملکت دخالت نا مشروع می‌کند. چرا خواهر شاه دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقیف ملک افضلی جنایتکار و آدم‌کش اعتراض کرده و دستور تعویض بازپرس را می‌دهد. چرا باید یک نفر مفتخور نالایق بنام همسری خواهر شاه دربار سلطنتی یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد

کریم‌ پور در جایی دیگر نوشت: «من نمی‌دانم، مادر و خواهران و برادران شاه، دیگر از جان این مردم مفلوک گرسنه بی‌چیز چه می‌خواهند. سی سال تمام، خون مردم را مانند زالو مکیدند… املاک و اموال مردم را عنفاً و جبراً تصاحب کردند. ناموس دختران و زنان را به زور لکه دار و آلوده ساختند… رضاخان جنایتکار گور به گور افتاده لعنتی، تمام استعداد و نبوغ ایران را مانند افعی آفریقایی بلعید و ایران مستعد و برومند و پرافتخار را به قبرستان سیاه و تاریک و مخوف تبدیل کرد

کریم‌پور شیرازی در سرمقاله شماره ۱۴ روزنامه شورش خود می‌نویسد: «… ما با خون خود، لانه جاسوسان اجانب را شستشو می‌کنیم، اراده آهنین مصدق اراده ۱۸ میلیون ملت غیور و محروم ماست…» وی در همین شماره نامه تهدیدآمیزی نسبت به خودش را چاپ می‌کند که در آن، او را به سرنوشت محمد مسعود تهدید کرده بودند. کریم پور رویه انتقاد و تهدید خاندان سلطنت را در روزهای پایانی عمر دولت مصدق، شدت بخشیده بود، به‌طوری‌که در شماره ۸۷ شورش، مورخ شنبه ۱۷ مرداد۳۲ مقاله‌ای به چاپ سپرده بود تحت این عنوان: «ملت چوب‌های دار را آماده کنند». همین رویه افراطی باعث شد به دستور مصدق از ادامه انتشار خودداری کندحسین شاه حسینی عضو سابق نهضت ملی و عضو هیئت امنای قلعه احمدآباد می‌نویسد: «مصدق واقعاً عارفانه او را دوست داشت. در ۲۶ مرداد ۳۲ به لحاظ مقالات تندی که علیه شاه نوشته بود، دولت دستور توقیف شورش را داده بود ولی ذره‌ای علاقه و ارادتش نسبت به او کاسته نشد»

شعبان جعفری مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن وی می‌گوید

این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا… گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن. کریمی حکاک به نقل از فروغی می‌نویسد که کریم‌پور شیرازی را زنده در سلولش سوزاندند.

زن نادانی که در انقلاب سال 57 نقش اساسی بازی کرد، «مادر حسن» زنی  بود که با داشتن شمار زیادی بچه یتیم از شوهران پیشین اش!
مادر حسن، گفت؟ خودش به من گفت: من سرباز نمی شم، چرا نمیشم، اول میخواستم بشم، ولی دیدم کاری که سرباز میکنه، اول لنگاس واز میکنه.
مادر حسن گفت: چی گفت: خودش به من گفت، چی گفت: من زن سرهنگ نمیشم، اول میخواستم بشم، ولی دیدم، کاری که سرهنگ میکنه با توپ و تفنگ می کنه.
مادر حسن گفت: چی گفت؟ من زن بقال نمی شم، اول می خواستم بشم، ولی دیدم، کاری که بقال میکنه، با سنگ مثقال میکنه. (گدا بازی در میاره)
مادر حسن گفت: چی گفت؟ خودش به من گفت؟چی گفت؟ من زن آریا مهر نمیشم، اول میخواستم بشم، ولی دیدم کاری که آریا مهر میکنه، با بچه های من بی مهری میکنه، همش افاده میکنه، بچه هام رو آدم حساب نمیکنه.

کوتاه بگویم: مادر حسن زن هر کسی خواست بشه،یک عیبی داشتند و با بچه های ناسازگار بودند: تا اینکه؟
مادر حسن گفت: چی گفت؟ خودش به من گفت: چی گفت؟ من زن ملا میشم، خوبم میشم، کاری که ملا میکنه، نون و برق و آب و گاز و خونه و اتوبوس نفت مجانی میکنه، از مهمتربا بچه های یتیم  من مهربونی میکنه. ملت رو آزاد می کنه. رفت زن ملا شد. ملای فریبکار که خودش دها زن صیغه ای صدها یچه توی تمام شهرها و ده ها داشت، آورد گذاشت سرکار، و شغل های مهم را داد دست بچه های بی سواد جانی خودش، بچه های مادر حسن را زندانی و کشت و آواره کرد، به مادر حسن هم گفت: یا رو سری، یا توسری.
بالا رفتیم دوغ بود، قصه ما دروغ بود، پایین اومدیم ماست بود، قصه ما راست بود.

 25خرداد 1401 45 ژوئن 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: