ما خارج نشیان دور از وطن، هم چوب را می خوریم و هم پیاز را. از یک طرف با مشکل های کشوری که در آن زندگی می کنیم شریک هستیم، مانند « بی کاری، کرونا، تروریست، گرانی، و . . . و مشکل های شخصی «مالی، بیماری، تنهایی، ندانستن زبان، نبود آشنایی با فرهنگ کشور میز بان و ده ها مشکل دیگر» و از طرف دیگر در غم و درد و رنج هموطنان مان.
جان مان در اینجا، روان مان در ایران است
چگونه می توان بی تفاوت بود، زمانی که می شنوی یا می خوانی، مردم ما هر روز فقیر و فقیر تر می شوند، هر روز قیمت احتیاج ها اولیه گران تر می شود، زندان ها پر از کسانی است که حق خودشان را می خواهند. شاعران و نویسندگان در بندند و به قتل می رسند. اعتیاد به مواد مخدره هر روز بیشتر می شود، فحشا هر روز زیادتر می شود. به گفته حکومت هر سال نزدیک سی پنج هزار نفر در اثر تصادف اتومبیل کشته می شوند، چندین برابر آن زخمی. بیمارن به علت بی پولی جلوی در بیمارستان می میرند، کمترین شکایتی با گلوله پاسخ داده می شود. مردم در فقر به سر می برند، ولی حکومت میلیاردها دلار برای سوریه، عراق و فلسطین خرج می کند. و میلیاردها دلار دیگر به غرب فرستاده می شود. آقا زاده ها در غرب سرگرم به خوشگذرانی اند، ملت از کمترین آزادی برخوردار نیست. این غم و درد سر دراز دارد. بسیاری گفته اند و خواهند گفت.
28 بهمن 1400 ــ 17 فوریه 2022 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟