امروز دوشنبه، مانند هر دوشنبه، به آسانی آشغال های خانه ام بیرون گذاشتم، تا کامیون آشغال جمع کنی بیاید ببرد.
بیش از هزار بار به خودم گفته ام: کاشکی می توانستم به همین راحتی آشغال های سرم را هم بیرون بریزم.
اما، دریغا ! سرم بزرگترین آشغال دانی دنیاست، آشغال های چند هزار ساله،آشغال های چندین دهه عمر من.
آخ ! خوشا به حال کلاغ که به کونش می گوید ، به دنبال من نیا که بو میدی. فاصله کون او با بینی اش نسبت به هیکلش زیاد است. اما بینی من نزدیک سر من، و بوی گندش مرا زجر می دهد.
هیچ اندیشه سازنده و آموزنده ای ندارم. حتی خراب کننده هم نیست، تنها بیهوده است. من حاصل یک بیهودگی ام.
برای فرار از بیهودگی، به هجو پناه می برم.
عقل سالم در کون سالم است، کون سالم گوزوست. پس آدم عاقل گوزوست.
مردی جدا شده شده از تلی خاکروبه می میرد. با خاطرات خاکروبه های چند هزار ساله.
15 بهمن 1400 ــ 31 ژانویه 2022 ـــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژانویه 31, 2022
مردی جدا شده از خاکروبه ها می میرد!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟