بچه که بودم، یک طوقه دستم می گرفتم و راه می رفتم و قان قان می کردم، می خواستم شوفر بشم!
شاگرد شوفر هم نشدم.
وقتی رفتم مدرسه، می خواستم یک روزی آموزگار بشم، هیچ وقت بیشتر از یک شاگرد تنبل نبودم.
می خواستم آرشیتکت بشم، عمله هم نشدم.
پس از اون می خواستم مهندس کارخونه بشم، حلبی ساز هم نشدم.
یک زمانی می خواستم دلقک بشم، همه رو بخندونم، مسخره ام کردند، دلقک هم نشدم.
می خواستم برم مدرسه روشنفکری، روشنفکر و سیاست مدار بشم. دیدم هر خری میگه که روشنفکر و سیاستمدار و حرف های گُنده-گُنده و… (خیر سرش) میزنه. از خیرش گذشتم و روشنفکر و سیاستمدار هم نشدم.
می خواستم شاعر بشم، دیدم ای بابا کجای کاری؟ تو این مملکت، بیشتر شاعر پرمدعا و تنبل داریم تا گاو، اما هیچ کدومشون، در وصف گوز یار شعر نگفتن. پس مدتی در وصف گوز یار شعر گفتم. از چپ تا راست، بی ریش و ریشو رو به گوز بستم، بعد دیدم شاعری کاری من نیست، این رو هم ول کردم، شاعر هم نشدم.
راستش رو بخواین خیلی نوکری این و اون رو مفت و مجانی کردم (که هیچ)، یه چیزی هم بدهکار شدم. ولی نوکر و جیره خوار کسی هم نشدم.
رفتم تو این حزب، تو اون حزب، تو این گروه، تو اون گروه، می خواستم عضو بشم، دیدم (دعواشون شده) همه می خوان رییس بشن. فرار کردم و از خیر حزب و گروه گذشتم، عضو هیچ حزب و گروهی هم نشدم.
ننه ام می گفت: تو درس نمی خونی، سپور میشی، این مملکت به سپور هم احتیاج داره، سپور هم نشدم.
خدا بیامرزه ننه ام که زنده نموند تا ببینه، هر خر بیسوادی، دکتر و مهندس و استاد و سرتیب و سرلشکر و وزیر و وکیل و میلیاردر شده، خلاصه هر کسی گُهی شده.
ولی من همون خری که بودم، موندم، هیچ گُهی نشدم.
3 مهر1400 ــ 25 سپتامبر 2021 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | سپتامبر 26, 2021
هیچ گُهی نشدم !
نوشته شده در طنز
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟