مرغابی در هوا با قارو قورش سکوت را شکست. نمی دانم به کجا و برای چه می رفت! شگارچی تیری به سویش رها کرد. مرغابی بر درخت بلندی افتاد و جان می داد. شکارچی پایین درخت در انتطار افتادن شکارش از درخت بود.سگ شکارچی پای درخت سر به آسمان له ــ له می زد و پارس می کرد. چند ساعتی بدین گونه گذشت. شکار چی و سگش نا امید درحالیکه همچنان چشم به شکار داشتند آرام رفتند. چند روزی گذشت. شکار در بالای درخت گندید. کرکسی از عمق آسمان لاشه مرغابی دید. شکارِ شکارچی خوراک *کرکس شد.
* گرگس پرنده مرده خوار. 28 مرداد 1400 ــ 19 ــ اوت 2021 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | آگوست 19, 2021
خوراک کرکس !
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟