شاید واژه «نقلی» برابر با دوست داشتنی، با نمک، خوش قیافه، بی الایش و پاک، ساده، بدانیم. ولی این واژه «نقلی» به تنهایی گوینده تمام آنهاست.
تابستان سال 2002 بود. در یک سوپر مارکت مشغول خرید بودم که دیدم ، خانم مسنی حالش بد شد، و خانم همسن همراه او گفت: قندش بالا رفته و باید انسولین بزند، آمپول انسولین او در کیفش است. من گفتم من می زنم. نگاه کردم به آمپول، درجه های (مقدارهای) مختلف دارد، پرسیدم چند درجه؟ خانم نمی دانست.انها پرخ خریدانش را در سوپر مارکت گذاشتند. من این دو خانم سوار ماشین کردم و پیش دکتری که در 3 ــ 4 کیلومتری بود، بردم. دکتر پس از مشاوره تلفنی با پزشک خانوادگی این خانم، انسولین را تزریق کرد. یک دقیقه نشد که خانم بیمار سرحال آمد. پیراهن بلندش را بالا زد، از کیفی که با روبان به گردنش آویزان بود، و در شلواری که تقریبا تا سر زانوی او بود مقداری پول در آورد و به پزشک داد.
از در مطلب دکتر که بیرون آمدیم ، و تا ماشین سوار شدیم و توی ماشین این دوتا پیر زن مانند دوتا دختر بچه 5 ــ 6 ساله سر به سر هم گذاشتند و خندیدند. بیمار سابق، سرحال و شنگول کنونی، به زور التماس وخواهش 20 یورو به من داد. گفتم اگر مایلید شما را به خانه اتان می رسانم. گفتند، نه ما خریدمان را بر میداریم، با اتوبوس به میدان شهر می رویم، یک کمی می گردیم، و نزدیک غروب هم با اتوبوس به خانه مان بر می گردیم. وباور کنید هیچ واژه ای به خوبی این واژه نقلی گویای وصف حال این دو خانم نیست.
من بسیاری پیر زنان و پیر مردان نقلی دیده ام. شاید شما هم یکی از آنها باشد، و بدون شک خیلی را می شناسید.
3 خرداد 1400 ــ 24 مه 2012 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 24, 2021
پیر زن و پیر مرد نقلی!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟