نگاشته شده توسط: ordoukhani | مارس 14, 2021
طلبکار!
باور کنید عمری به یک نفر مانند نوکر مفت و مجانی خدمت کنید، یه روز که نتونید بهش برسین، سر و صداش در میاد و طلب پدرش رو از شما داره.
به جون شما نباشه، به جون خودش، در تمام عمرم هدفی نداشتم، جز خدمت به اون. تا صداش در میومد، بهش می رسیدم. گاهی هم با مشت می کوبیدم تو سرش، بازم از رو نمی رفت و قار قارش بلند می شد و می شه.
خوشبختانه یکی دیگه هم هست، یک دوازه ــ سیزه سالی راحتم گذاشت، ولی یواش ــ یواش اونم سر بلند کرد، حقش رو خواست. حق که چه عرض کنم طلبکار شد. به اونم تا اونجایی که می تونستم رسیدگی کردم، ولی مگه از رو می فت و می خوابید. در این چند سال کنونی با بالا رفتن سن یواش ــ یواش کمتر فیلش یاد هندوستان می کنه و بیشتر وقت ها من رو راحت میذاره.
چی بگم! خیلی از دوستان هم همینطورن. هر چه یهشون برسین باز هم طلبکارن، اگر خدای نکرده، یدفعه نتونین کاری که می خوان براشون انجام بدین، قهر می کنن و دیگه سراغ آدم (آدم یعنی من) نمیان که هیچ صد جور بد بیراه هم پشت سرتون می گن.
به جون شما قسم، یه عمر نوکری مفت و مجانی خیلی ها رو کردم. تا وضع مالیم خوب نبود، نه فک و فامیل داشتم، نه دوست آشنا، همچین که شلوارم دو تا شد، کًلی پسر عمو و دختر عمو و پسر دایی دختر دایی و دختر و پسر عمه پیدا کردم، علاوه بر اون خیلی هم دوست. تا ماشین نداشتم هیچ کسی من رو نمی خواست برسونه، همچین که ماشین دار شدم، صد نفر گفتن: آقای اردوخانی شما رو برسونیم.
وقتی بی پول بودم، یه نفر حاضر نبود، یک فرانک به من قرض بده. همچین که یخورده وضعم رو براه شد ده نفر گفتن: آقای اردوخانی اگه پول مول احتیاج دارین بگین، به روی چشم، تقدیم می کنیم. اینها همه گذشت. باز هم بگذرد. 23 اسفند 1399 ــ 13 مارس 2021 ــ ارو خانی ــ بلژیک
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟