با آقا و خانم … سال ها است دوست نزدیک هستم. انسان هایی به این پاک سرشتی، بدون تظاهر، رو راست، کم دیده ام. آقای … کمونیست است و همه جا می گوید، ولی با هیچ گروهی در ایران همکاری نداشته ، و مدت کوتاهی هم در زندان بوده. زن شوهر هردو اهل مطالعه هستند، از شکم شان می زنند، وکتاب می خرند.(اصولا کمونیست های قدیم، آدم های با سوادی بودند.)
داستان به سی سال پیش بر می گردد. شبی مهمان این زن و شوهر بودم. سخن از همه جا و هیچ جا، شوخی جدی،
یکباره آقای … گفت: دوسه هفته پیش چهار تا از رفقا شب مهمان ما بودند. خانم شام بچه ها را داد و رفتند خوابیدند. پس از آن شام مفصل خوبی هم برای ما تهیه کرد، جای شما با دوستان و خانم نوش جان کردیم. پس از شام بگو مگو بر سر ظرف شستن با خنده بین ما رفقا شروع شد و با کمک هم طرف ها را شستیم. و مطابق روال همیشگی صحبت های سیاسی خود را آغاز کردیم. خانم یکبار چایی آورد نشست وادب به خرج داد، بار دیگر هم چایی آرود. پس از مدتی برخاست و از مهانان پوزش خواست که من با اجازه شما میروم بخوابم. در ضمن به فرانسه که مهمانان فارسی زبان ما نفهمند: یا صدای آهسته به من گفت: اگر میخوای بکنی صبر کنم تا توبیای بخوابم، و گرنه میرم می خوابم. یکباره رفقا و من زدیم زیر خنده چه خنده ای، خانم فراموش کرده بود که انها هم به اندازه ما فرانسه می دانند. من که پاسخی نداشتم بدهم، گفتم عزیزم، Allez dormir, mais ne pas oublier la pilule contraceptive
پس از رفتن او ما خیلی خندیدم. روز بعد با خنده از خانم پرسیدم، این چه حرفی بود زدی؟ گفت: مخصوصا زدم که آنها زودتر بروند پیش زن بچه هایشان. ولی از رو نرفتند.
اشاره دیگری بکنم، به خوش ذاتی و پاکی این زن مرد. در کتاب اولم « فرهنگ بی فرهنگ ها» نوشته ام،« کمونسیت یک واژه فارسی است، یعنی کونم سالم نیست» آقای … قسم حضرت عباس میخورد که من کمونیستم، ولی کونم سالم است. من پاسخ دادم: یا کمونیستی خیال می کنی کونت سالم است، یا کونت سالم است و خیال می کنی کمونیستی.
فردا این داستان را برای شان می فرستم.
7 دی 1399 27 دسامبر 2020 ــ اردوخانی در وبلاگ گذاشته شد
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟