پیش کش به خالی بندان.
گرگ جوانی بود، برف ندیده بود.
هنوز شیر مادر میخورد، دهانش بوی شیر می داد.
آهویی ندردیده بود، آهو را از دور دیده بود.
شیر را هم ار دورا دور دیده بود، پدرش گفته بود: شیری را دریده بود.
روزی آهویی دید بود، به دنبال آهو دویده بود.
آهو به بیشه رمیده بود، شیری در آن خفته بود.
گرگ چون شیر دیده بود، ز ترس به خود لرزیده بود.
گفته پدر به یاد آروده بود، آرام دور شد و گفته او نشنیده بود
موشی میان برف ها خفته بود، موش را درید بود.
چون با دهان خونین به پدر رسید، پدر گفت صد آفرین پسرم.
آخر فرزند برومند، مانند او شیری دریده بود.
9 آذر1399 ــ 29 نوامبر 2020 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 29, 2020
گرگی که شیری را دریده بود!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟