خیلی خری !
باور کنید از خودم خر تر ندیدم، از صد تا طویله خر ، خر ترم، باید به من جایزه نوبل خریت داد.این حرف دلیل فرتنی نیست، بلکه خود شناسی است.
چند سال با همسرم رفتیم سوپر مارکت. در بارگینگ جای خالی پیدا نکردم. جلوی دو تا ماشین پارک کردم. همسرم رفت به سوپر مارکت ، من درون ماشین نشستم. هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که یک خانم جوان زیبا پرید تو ماشین و گفت: اگه صد یورو ندی داد می رنم، داد می زنم تا زنت بیاد، بهش می گم که من مترس اش هستم، یک هفته است که میگه امشب میام، فردا شب میام، به من قول داده که از تو طلاق بگیره و با من ازدواج کنه، خلاصه آبروت را جلوی زنت و همه می برم. من با لبخندی گوش کردم و گفتم: خانم، من پول ندارم، کیف پولم را دادم به زنم، بره خرید، صبر کن تا بیاد، کیفم را ازش بگیرم و پول به شما بدم. گفت دروغ می گی. خیال می کنی من احمق ام.و و
در این بین زنم آمد، با اشاره چشم پرسید این کیه؟ گقتم کیف پولم رو بده. کیف را داد به من ، باز کردم 60 یورو بیشتر درون کیف نبود، پول را به خانم نشان دادم و گفتم : ببخشید بیشتر از این توش نیست! پول را ازدست من قاپید و پیاده شد و در رفت.
زنم امد کنار من نشست و گفت: این کی بود؟ من هم رو راست جریان را برایش تعریف کردم. یکدفعه دادش بلند شد که تو چقدر خری، من میومدم از ماشین مینداختمش ییرون، پلیس خبر می کردم، این زن ها سابقه دارن…
مثل بچه یتیم کتک خورده سرم انداختم پایین و گفتم: بیچاره زن، حتما احتیاج داشت، شاید می خواسته واسه بچه اش لباس و غذا بخره. … زنم از عصبانی ات داشت می ترکید، نمی دانست چه بگوید، یک 5 دقیقه ای سرش انداخت پایین و نفس نفس زد و، بعدش تو چشمانم نگاه کرد و دستش را گذاشت رو رانم و گفت: می دونستم خری، اگر خر نبودی، دوستش نداشتم، ولی نه به این خری و یک ماچ گنده هم از لپم کرد. گفتم: بین خودمون باشه، این ماچ 60 یورو میارزید. خندید و گفت: کی میخوای یاد بگیری؟
31 اردیبهشت 1399 ــ 20 مه 2020 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 21, 2020
خیلی خری!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟