لودگی !؟
خانم شهلا خاکزاد عکسی از ربو را در صفحه فیسبوک گذاشته بود که نشان دهنده زن بسیار زیبایی بود. در باره این ربو خیلی از مردان با شوخی نطرهایی داده بودند. شهلا خانم هم با «لودگی= بی پروایی، بی ریایی ، شوخ طبعی» پاسخ یک به یک مردان را داده بود. در واقع گرداننده این مجلس شهلا خانم بود. من هم نطری گذاشتم. بدون شگ من و دیگران کم و بیش نیم ساعت با دیدن عکس ربو، و نظرها بدون اینکه همدیگر را بشناسیم، شوخی کردیم و خندیدیم. جالب اینکه هیچ گونه نظری از خانم های دیگر ندیدم.
ساعت یک پس از نیمه شب بود که به تخت خواب رفتم، و این واژه « ربو» در ذهنم رخنه کرد، همراه با واژه
«لوده» و نمی گذاشت بخوابم. یاد خواهرانم، افتادم که خود را از هیج مردی کمتر نمی دانستند، و در نشست و برخاست با مردان از آنها کم نمیاوردند، و با بی پروایی حرف خودشان را می زدند، حتی در شوخی و متلک گویی، با یک جمله نیش خوبی به مردان پر رو وکم جنبه می زدند که تا زیر گلو سرخ می شدند.
(بسیاری از این متلک ها و لطیف ها را من در داستان هایم به کار برده ام)
در این میان خانم های دیگری هم بودند که سرشان را پایین می انداختند،لب می گزیدند و با چشم قره، و گوشه ابرو به همدیگر اشاره می کردند. در این اشاره ها چشم قره ها، بدترین ناسزاها پنهان بود.
( در این رابطه داستان خودش نمی ده را بار دیگر می گذارم) مادرم در باره خواهرانم می گقت: دخترهای من لوده هستند.( به معنی لو دادن کسی نیست)
خانم هایی که سرشان را پایین میاندختند، به خانم هایی مانند خواهر من می گفتند، زنیکه جلف، پر رو، وقیح، خجالت هم سرش نمیشه، زن باید سنگین و رنگین بشینه، صدای هر هرشو بلند نکنه، زنی گفتن مردی گفتن،و و. همه اینها از روی حسودی بود.
مردان دیگری را هم می شناختم، و می شناسم که پشت سر بعضی از خانم های، زننده ترین، واژه ها را به کار می برند، چرا که زنانی مانند خواهر من می دانستند به چه مردی رو بدهند و بگویند و بخندند که برای شان بد فهمی (سوء تفاهم) نشود. و به چه مردان کم جنبه رو ندهند، چرا که با کمترین لبخندی خیال می کنند عاشق شان شده اند. چون این مردان به گفته معروف ، دماغ شان سوخته بود، این ناسزاها را به کار می بردند.خواهران من از سن 18 سالگی (سال 1327) به آموزگاری مشغول بودند، سپس دبیری و مدیر دبیرستان پسرانه که لات خونه بود، و کمتر مردی جرات مدیری آن را داشته اند. بین شاگردان شان از استاد دانشگا بود تا را ننده تاکسی و…
26 اردیبهشت، 1399 ــ 15 مه 2020 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 15, 2020
لودگی؟!
نوشته شده در منتشر نشده ها, داستان کوتاه
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟