دو زنی را هرگز فراموش نمی کنم!
در زندگی کارهای شگفت انگیزی کرده ام که باور کردنش مشکل است.
در حدود 40 سال پیش یک روز که در خیابان با عجله راه می رفتم، بدون اینکه بدانم بند کفشم باز است، پایم را روی یک بند گداشتم، وفتی خواستم پای دوم را به جلو ببرم، محکم زمین خوردم. به طوریکه آه و ناله ام بلند شد، و چند دقیقه ای نمی توانستم از جایم بلند شوم. یک زن و مرد جوان به کمکم آمدند و من را بلند کردند.
شاید بیش از 10 سال هر زمان که در خیابان های شلوغ راه می رفتم، به کفش مردم نگاه می کردم، ببینم باز است یا بسته. و اگر باز بود با لبخندی به آنها باز بودن بند کفش شان را یاد آوری می کرم.چند بار هم بند کفش اشخاص مسن، (زن و مرد) یا زنان جوان بار دار را بستم.
یکبار زن چاق و کوتاه قد مسن عربی دیدم با حجاب اسلامی که پیراهن خاکستری بلندش روی مچ پایش را هم پوشانده بود، و بند کفش اش باز بود، به طوریکه روی زمین کشیده می شد. این خانم برای اینکه پا روی بند کفش اش نگذارد خیلی آرام با احتیاط راه می رفت. رفتم جلویش و سلام کردم، و ادامه دادم اگر اجازه بدهید، بند کفش شما را ببندم؟.
خانم با لبخندی خجالت زده گفت: ولی مواظب باش پسرم دست ات به پای من نخورد. همانگونه که خانم خواسته بود عمل کردم. خانم با مهربان ترین انسانی ترین نگاه ها از من چندین بار سپاسگزاری کرد، و گفت: خدا پشت وپناه ات باشد. Que Dieu te protège نگاه پر مهری که هر گز فراموش نمی کنم.
حالا که پیر شده ام، بند کفشم را طوری می بندم، که بدون باز و بستن آن بتوانم به پا کنم، یاد این خانم افتادم.
جمعه 24 ژانویه 2020 در بیمارستان لوون ( Leuven) بودم. در کافه تریا نشسته و قهوه ای می نوشیدم. یکباره متوجه شدم، خانم جوان زیبایی ( همسن بچه های خودم) به طرف دو مرد و زن مسن رفت، و هرکدام از آنها را چند لحظه ای در آغوش فشرد. من بدون اینکه لحظه ای بیاندیشم، به طرف این خانم جوان رفتم و گفتم: من هم. Ik ook خانم بدونه لحظه ای تردید، من را لحظه ای در آغوشش فشرد. با لبخندی به راه خود ادامه داد.
در غیر اینصورت بهترین حالت می توانست با لبخندی از کنارم بگدرد، بدترینش: با چند تا ناسزا پاسخم را بدهم.
همانگونه که نگاه پر مهر آن زن با حجاب را فراموش نمی کنم، اطمینان به خود، و آزادگی این زن را نیز فراموش نمی کنم.
6 بهمن 1398 ــ 26 ژانویه 2020 ــ اروخانی ــ بلژیک.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟