نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژانویه 12, 2020

زن ستیزی زنانه!

زن ستیری زنانه!

به گوش شنوا محتاجیم: زمانی که از زن ستیزی سخن می گوییم، از ستمی است که مردان بر زنان روا می دارند. مشکل دوصد چندان می شود، زمانی که این ستم «بی عدالتی» قانونی شود. مانند زن نیم مرد ارث می برد، دیعه زن نصف مرد است، شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است، زنان حق رفتن به مسابقات ورزشی مردان ، مانند فوتبال، بسکتبال، تنیس و غیره را ندارند. این در صورتی است که ما مبینیم، در تمام درنیا ( به جز سه یا چهار کشور مسلمان) تمام شاچیان این مسابقه ها نیم آن زنان و کودکان هستند که فریاد شادی شان به آسمان می رسد. در حقیقت تماشای مسابقه ها یک نوع جشن ملی است که خانواده ها به بهانه پشتیبانی از تیم مورد علاقه شان جمع می شوند. و دولت نهایت کوشش خود را می کند، تا این مراسم به خوبی و خوشی پایان یابد.
من به عنوان یک تماشاچی که این برنامه ها را در تلویزیون میبینم، در شادی مردم شریکم، بدترین ناسزا ها را به این حکومت و به بانی آن می گویم. شاید شما هم؟
اما هدف من از زن ستیزی زنانه، ستمی است که از طرف زنان به زنان روا داشته می شود..
از یک خانم یهودی که مدتی در بازداشتکاه های گشتاپو زندانی بود شنیدم:  زنان نازی ما بیشتر از مردان شگنجه می می دادند،  بدترین، زشت ترین ناسزاها را به ما روا می داشتند، به ویژه با حسودی به زنان جوان و زیبا.
کم بیش همین حرف را از زبان خانمی از کشور شیلی که پس از کودتای سپتامبر 1973  روی اکر آمدن، اگوست پینوشه به کمک سیا در زندان بود شنیدم.
جای دوری نرویم: پس ار انقلاب اسلامی زنانی به نام خواهران زینب(اگر در نوشتن این نام اشتباه نکنم؟) (فاطمه کماندو) در گشت ارشاد، به زنایی که ماتیک قرمز به لب شان مالیده بودند تیغ می کشیدند. و در شکنجه زنان در زندان شریک بودند، و با بی رحمی بیشتری از مردان زنان را شکنجه می کردند را به یاد بیاوریم.
اکنون هم در گشت ارشاد«فاطمه کماندو ها» با خشونت بیشتر به زنان بی حجاب روا می دارند تا مردان..

   
من ( نمی دانم تا چه اندازه مردان دیگر) از اینکه یک زنی  ایرانی استاد دانشگاه است، و یا یک زن جوان الجزیه ای رییس  دانشگاه
solver (پلی تکنیک) بروکسل است، و به گفته خودش در روزنامه فیگار، مادرش بی سوادش در فرانسه Femme de menage مستخدم بوده، و بسیاری از زنانی که کاردانی ان را دارند که به مقام های بلند، در کشور خود و همچنین در سازمان های بین المللی برسند، و شادم، و به انها حسادت نمی کنم.
ولی خیلی از زنانی را دیدم که با چشم حسادت به این خانم الجزایری می نگرند. زنیکه دهاتی مادرش کلفت بوده،  و حالا …  

خیلی از زن ها فکر می کنند که پسرشان نابغه است، و هیچ زنی شایستگی همسری او را ندارد.
بار ها با این دو گوشم شنیدم: ( با جای دیگر نمی توان شنید) این دخترِ الاغم، ده تا خواستگار دکتر و مهندس داشت، رقت زن این مرتیکه بی شعور شد.  
ـــ خدا شانس بده: برادر لاتم  زنش دکتره، و پسرای من که دکتر و مهندس اند، زناشون بیسوادن.
خیلی از مادر شوهر های گرامی: وقتی نوه هایشان زیبا و درس خوان و با هوش هستند، می گویند به خانواده ما رفته اند، اگر زشت و خرفت و تنبل، به خانواده عروس.
خانم چوانی گفت: مادرذم مفع درست کردن شامی یا کوکو، تکه به برادرم که دو سال از من کوچکتر بود می داد. وقتی من هم می خواستم، می گفت: این پسر بچه است، تخمش می چیکه، ولی تو دختری، دختر نباید دله باشه. (این داستان را جداگانه می نویسم)

در مجلس مردانه ما صحبت از سیاست، یا  انواع اتومبیل، و یا لطیفه می گوییم. ولی در مجلس زنانه بیشتر از بدگویی زنان دیگر است. مادر ًشوهر، خواهر شوهر، جاری ها و در همسایه که هیچ از دختر های خودشان هم نمی گذرند، در زخم زبان زدن دست تمام مردان را از پشت بسته اند، و شهبانوی فرنگ اند. زخم زبان زدن، وکوچک کردن دیگران برای خود بزرگ جلوه دادن، یک زن ستیزی زنانه است.  از این داستان ها ی زیاد شنیده ام، اگر بخواهم همه را بنویسم، ده ها صفحه می شود.

شاید بگویید من خاله زنک ام. می پذیرم، من با بانوان جوان زیادی رابطه پدر فرزندی دارم، یا با زنان کم و بیش همسن خود که خودشان و همسرانشان ( بلژیکی و ایرانی)  با هر دو رابطه دوستانه دارم. و دیگر اینکه چون می نویسم،  با من به راحتی درد دل می کنند، داستان ها و شعرشان را برایم میخوانند.
من آنها را هرچه بیشتر نوشتن تشویق می کنم،  حتی دروغ،  هر دروغی گویا حقیقتی است، و ایمان دارم نوشتن یک خود روانکاوی است، آشنا شدن، و از سر آشتی در آمدن با منِ منِ خویش است، رهایی از زنجیر های گره خورده ایست، که از نخسین روز  زاد روزمان، دست و پای ما را گرفته، و ما توانایی باز کردنش نداریم، تنها با نوشتن می توانیم باز کنیم. نوشتن خود را یافتن است. راستش را بخواهید گاهی خود مرا مانند کشیشی می بینم هرکه هر چه در دل دارد، بدون ترس یا شرم برایم باز گو می کند.
من نمونه خوبی برای دیگران نیستم، کسی سرزنش نمی کنم، پند و اندرز نمی دهم، تنها گوش می کنم. می دانم همه ما به کوش شنوا محتاجیم، حتی به گوش موش در دیوارها. خسته شدم، حوصله زیاد گویی ندارم. هر چند که زیاد گفتم.
21 دی 1398 ــ 11 ژانویه 2020 ــ اردوخانی ــ بلژیک


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: