خوش به حالت خواهرم!
هوشنگ گفت: زمانی که بچه بودم، تا سن نه ــ ده سالگی، شاید هم بیشتر خیلی گریه می
کردم.
در 60 سالگی، از پسر عمویم
شنیدم، که مادرم من بارها به مادر او و تمام فامیل گفته بود: من دو قلو بودم.
خواهرم که چند دقیقه بعد از من مرده به دنیا آمده، و من به خاطر مردن خواهرم گریه
می کنم. من هرگز نمی دانستم، که من خواهری داشتم که مرده به دنیا آمده. با شنیدن
این خبر که 60 سال از من پنهان شده بود، یکباره احساس گناه کردم، و با خود ااندیشیدم
که من و خواهرم، یکی از ما بایست زنده می ماند، و چون پسر بودم، مادرم ترجیح داد
من زنده بمانم، در واقع او قربانی من شد. با این خیال مدت زیادی ناراحتی وجدان
داشتم، از اینکه زنده بودن من به قیمت مرگ خواهرم تمام شده، سخت رنج می بردم. چند
روز پیش از دوست پزشکی پرسیدم، چرا یک بچه مرده به دنیا میا ید؟
او گفت: یکی از علت هایش، بیشتر مرگ بچه ها دو قلوها به علت این است که ناف بچه دوم
دور گرنش می پیچد، و خفه به دنیا می آیند.
از اینکه من سبب مرگ خواهرم نشدم، مدتی آرمش وجدان داشتم، تا اینکه به خودم گفتم:
خوش به حالت خواهرم که زنده نماندی، تا جمهوری اسلامی را ببینی.
ببینی چگونه جوان ها را اعدام می کنند. جنگ و بیش از یک میلیون کشته و زخمی ندیدی،
هرلحظه بترسی که نبادا بمبی روی سرت بیافتاد.
ندیدی که چگونه برادرت را می گیرند و اعدام می کنند، جسدش را به پدرو مادرت تحویل
می دهند.
ندیدی برادرت را هفت سال زندانی شکنجه می کنند. مرگ شوهر خواهرت را ندیدی. آوراگی
برادرو خواهرت را ندیدی. مرگ دردناک پدر و مادرت را ندیدی. خودت آوراه نشدی. خوش
به حالت خواهرم که زنده نماندی.
18 آبان 1398 ــ 9 نوامبر 2019 ــ اردوخانی ــ بلژیک
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟